والاس فاولی
ترجمه:مجتبی پورمحسن
اولین اجرای “دربسته”ی ژان پل سارتر قبل از آزادی پاریس در دو ویوکس کلمبیر،در می 1944 بود. شخصیتها یک مرد و دو زن، خود را در جهنمی مییابند که برایشان نشیمنی با مبلمان فرمانروای دوم فراهم شده. هریک به دوتای دیگر برای خلق کمی خیال دربارهی خود نیاز دارد. از آنجاییکه وجود از نظر سارتر، ارادهای است که فرد براساس آن آینده را طرح ریزی میکند و آینده فرد را شکل میدهد - نقطهی مقابل وجود، جایی که فرد نیرویی برای خلق آیندهاش ندارد جهنم اوست. این معنای جهنم سارتری در نمایش اخلاقی “دربسته” است.
گناه گارسین بزدلی بوده. او در جهنم تلاش میکند تا از دو زنی که برای همیشه با او در یک اتاق و زیر نور شدید محبوسند، به عنوان آیینههایی که در آنها چهرهای راضی و مطمئن از خود را خواهد دید استفاده کند.
این نمایش، نمونهی هنرمندانه و ماهرانه و بسیار منسجمی که در جریان آن تماشاگران به تدریج واقعیت شخصیتها را درمییابند، کیفرخواست سارتر است از کمدی اجتماعی و نقش اشتباهی که هرکسی در جامعه بازی میکند. مشهورترین سخن نمایش به وسیلهی گارسین ادا میشود، وقتی که میگوید جهنم، دیگر مردمان هستند. تعریف سارتر از گناه بنیادی بشر در موجزترین شکل ممکن در همین جمله تصویر میشود.
وقتی تصویری که انسان از خودش دارد به وسیلهی آنهایی که او را میبینند شکل میگیرد، در تصویر تحریف شدهای که آنها به او نشان میدهند انسان چیزی را که فیلسوف، اصالت وجود نامیده زیر سوال برده است. به علاوه او امکان ارایه تصویر خود در حال و آیندهاش را در کاملترین وجه ممکن از بین برده است.
در موقعیتهای اجتماعی ما نقشی که جزو خودمان نیست را بازی میکنیم اگر از روی بیارادگی آن بخش شویم در نتیجه از تصمیمات و انتخابهای مهمی که شخصیت ما را شکل میدهد دور خواهیم بود.
“آن” پس از اقرار گناهانش به گارسین، شرارت خود را تایید میکند و با جملهای که به اندازه تعریف گارسین از جهنم اهمیت دارد حرفش را تمام میکند. او برای زیستن نیازمند رنج دیگران است. بازیای که یک نفر در قالب فلان شخصیت در جامعه ایفا میکند، نابودکننده است. زیرا در آن نقش بازی کرده گرفتار میشود.
ناروانی شخصیت اجتماعی، استعارهی نیرومندی است که با آن سارتر این گناه اصلی را تجسم میبخشد و غیرممکن بودن انتخاب را برای انسان به تصویر میکشد.
صحنهی اتاق پذیرایی در جهنم، جایی که هیچ جلادی نیست زیرا هریک، دو نفر دیگر را شکنجه میدهد و فضای خوفناکی گوتیکوار، عقیم سازی تمایلات جنسی و آموزش اخلاق اگزیستانسیالیستی را دارد.
به نظر میرسد گناه گارسین کوچکترین باشد و او بیشتر از عقلانی کردن و فلسفهبافی بیرحمانهی انیس رنج میکشد.
در پایان نمایش گارسین از مرگ زودرساش شکایت میکند. او زمان کافی برای به فعلیت رساندن خود ندارد. انیس (که برای هرچه گارسین میگوید جواب دارد) به این بیان کاملا سارتری پاسخ میدهد: “انسان چیزی جز زندگیاش نیست.”