نگاهى به فیلم آتش بس، ساخته تهمینه میلانى
اثرى با طنز امروزى
على برنجیان
واقعیت این است که نام تهمینه میلانى براى بنده همیشه به عنوان چرخه تولیدات فمنیستى مطرح بوده (یاشبه فمنیستى). یعنى ایشان حتى اگر در ژانر وحشت هم کار کنند، یحتمل باز در بطن به مسایل فمنیستى مخصوص خودشان مى پردازند و همیشه نیز ستون هاى مقاومت مردانه زیادى، به صف آرایى در مقابل حجم تفکرات زنانه این ساخته ها قرار مى گیرند. این بار در آتش بس به رغم تکرار جملات شخصى و دغدغه هاى همیشگى تهمینه میلانى، فضاى دیگرى هم قابل دسترس است .
وقتى در تیتراژ نام داستانى از لوچیا کاپاچینو به چشم مى خورد و در همان چند دقیقه اول بابک والى در نقش وکیل در حال عوض کردن شلوارش با گلزار درگیرى لفظى دارد مطمئن مى شویم که این فیلم با دو زن و یا نیمه پنهان متفاوت است. در واقع طى کردن یک روال طنز عامیانه البته به دور از لودگى در روند ساختار فیلم، باعث ارتباط هرچه بیشتر مخاطبان جوان با هنر پیشه ها است .
لجبازى هاى کودکانه محمدرضا گلزار با مهناز افشار که محتواى فیلم با برخورد روانشناسانه، آن را طبیعى مى داند، مجموعه سرگرم کننده و طنزى را به وجود مى آورد. چون این دو نفر از هیچ کارى براى مغلوب کردن یکدیگر صرف نظر نمى کنند. گرچه یکى دو سکانس، مثلاً پرتاب وسایل خانه به طرف همدیگر زیاده از حد بچگانه است ولى هرچه هست رفتار امروزى برخى از همین مردم است .
از این رو شاید اعلام مواضع رسمى تهمینه میلانى گاه از زبان روانشناس با بازى آتیلا پسیانى، مثلاً «مردها به پشتوانه چند صد سال مرد سالارى تا چند وقت، خودشونو مساوى زن ها نمى دونن» یا «منافع زن ها توى امروزى بود نشونه و مردها توى دیروزى بودن» و یا گاهى از زبان خانم نیازى (مهناز افشار)، مثلاً «چون با مردها معاشرت مى کنم و عطر مى زنم و شیک مى پوشم با من مشکل داره» یا «من تا ۸ سالگى اسمم آقا فرهاد بوده» و ... تکرار همان دیالوگ هاى همیشگى خانم میلانى است؛ اما این بار در اثرى با طنز امروزى و پیدا کردن یک روال ایده آل و ادامه آن تا تیتراژ آخر به طورى که افق دیدگاه میلانى را براى رسیدن به یک تفاهم یا همان آتش بس میان دو جنس متخاصم که به شدت به هم نیاز دارند با زبان یک روانشناس و با گذراندن یک چرخه فرایند مصالحه به تصویر مى کشد. البته باید اذعان کرد که میلانى چند مرتبه به یادگیرى دوست داشتن تکیه مى کند.
باید اضافه کرد، نوع روایت محتواى اثر که با کمک فلاش بک در نیمه آغازین فیلم به کار رفته، در پیدایش ریتم مناسب طنز کمک خوبى بوده که تدوین مستانه مهاجر در این روند بى تاثیر نیست، البته دوربین علیرضا زرین دست را هم نمى شود انکار کرد. در مورد بازى ها که روى دو نفر مى چرخد، باید گفت که حتى صحنه گریه کودکانه گلزار در پاى تخته وایت برد نیز کمکى به او در ارایه تصویر جدید نمى کند. در واقع چیزى که نمایان است تجربه دار شدن او در تکرار و تکرار و تکرار گلزار همیشگى است. در مورد مهناز افشار هم چیزى بیشتر نمى توان اضافه کرد، بلکه زمانى برسد که صنعت سینمایى با سالانه حدود ۵۰ تا ۷۰ تولید فیلم، طرح هاى جدیدى با ارایه بازى هاى متفاوت به آن ها بدهد.
آتش بس را شاید بشود یک کلاس کوچک با دادن چند فرمول براى جوانان مخاطب در نظر گرفت تا دوست داشتن را یاد بگیرند؛ که در آن تهمینه میلانى با رسیدن به ساختارى مناسب در طنز، ریتم خوبى را براى به پایان رساندن فیلم طى کرده، ولى انتظار از خانم میلانى با این سابقه و تجربه، رسیدن به سینمایى متفاوت با لایه هاى غنى است، حتى اگر ژانر وحشت باشد و حتى اگر باز شبه فمنیستى، مى توان منتظر فیلمى با قوت بیشتر باشیم که فقط سرگرمى نباشد.