|
"آنتیگونه در نیویورک" نمایش بازیگر است گفتوگو با هما روستا کارگردان نمایش"آنتیگونه در نیویورک"
ایران تئاتر - سرویس گفت و گو |
|
| |
|
مهرداد ابوالقاسمی: هما روستا پس از اتمام تحصیلاتش در رومانی به ایران بازگشت و فعالیت خود در عرصه تئاتر را با کارگردانی آغاز کرد و به موازات کارگردانی به عنوان بازیگر هم مشغول به کار شد. او در نخستین حضور صحنهای خود در کنار عزتالله انتظامی به ایفای نقش پرداخت. وی پس از مدتها فعالیت صرف در عرصه بازیگری، مجدداً به کارگردانی روی آورده و هم اینک نمایش"آنتیگونه در نیویورک" را به عنوان سومین تجربه کارگردانیاش در تالار اصلی مولوی روی صحنه برده است. اولین مقولهای که در اجرای نمایش"آنتیگونه" به چشم میآید، بازیهای روان و یکدست بازیگران است. آیا این به بازیگر بودن شما ربط پیدا میکند؟ نه این گونه نیست. برخی نمایشها، نمایشهای کارگردان است و برخی نمایشها نمایش بازیگر محسوب میشود. نمایش"آنتیگونه در نیویورک" هم نمایش بازیگر است و تا بازیگر این نقشها را زندگی نکند، نمیتواند از عهده ایفای آن برآید. بازیگر برای اجرای این نمایش باید شخصیتها را باور کرده و با آن زندگی کند؛ در غیر این صورت شخصیتها برای مخاطب باورپذیر نخواهند بود. بارها در طول تمرینات فرمها و سبکهای مختلف را امتحان کردم، اما در نهایت هیچ کدام از آنها به نتیجه نمیرسید و به همین دلیل تنها راهکار موجود برای اجرای این نقشها همین بود که بازیگران نقشها را زندگی کنند. برای باورپذیرتر کردن نمایش از بازیگران خواستم تا نهایت تلاش خود را برای اجرای رئالیستی اثر به کار گیرند. در حقیقت تمام فشار کار را روی بازیگرانم قرار دادم. میزانسن و سایر موارد برایم چندان اهمیت نداشت و فقط تا حدودی بعد از بازیها به طراحی صحنه فکر میکردم و آن را در اولویت قرار میدادم تا فضا باورپذیرتر شود. حتی به بازیگران گفتم این نمایش مال من نیست و برای شماست؛ شما باید سنگ تمام بگذارید. چرا که معتقدم زندگی کردن با نقش خیلی دشوار است. به خصوص در چنین نمایشهایی که دیالوگها پوچگرا هستند و در اغلب وقتها معنای خاصی ندارند. البته خیلی تلاش کردیم تا به دیالوگها معنا ببخشیم که به نظر من این مشکلترین مرحله بازیگری و کارگردانی بود و خیلی سخت به این معناها دست پیدا کردیم. زمانی که نمایشنامه را میخواندیم در خیلی از جاها و نمیدانستیم با چه روحیهای بازیگر باید دیالوگش را بگوید یا چگونه نقش را اجرا کند، اما هنگامی که شروع کردیم به زندگی کردن نقشها، به درونمایه اثر دست پیدا کردیم و بسیاری از ابهامات از بین رفت. به بازیگران گفته بودید، این نمایش، نمایش شماست. این موضوع از دو جنبه قابل بررسی است: اول این که بازیگر میتواند در یک نمایش محور قرار بگیرد و شب از سایر موارد خود را به تماشاگر تحمیل کند، اما اگر از زاویه دیگری به این مقوله نگاه کنیم، مسئولیت بازیگر در چنین نمایشی بسیار سنگین میشود. خوب بله، این را کاملاً قبول دارم. پس در این صورت نمیتوان گفت در این گونه نمایشها نقش بازیگر پررنگتر و نقش کارگردان کمرنگتر میشود. در این شرایط کارگردان باید انرژی بیشتری برای بازی گرفتن از بازیگر صرف کند. من نمیخواهم بگویم نقش کدام یک پررنگتر بود. ما با هم به نقشها میرسیدیم. در حقیقت من به عنوان کارگردان به همراه بازیگرانم این نمایش را تجربه و اجرا کردیم. برای این که بازیگر ـ به قول شما ـ به راحتی بتواند نقش را زندگی کند، پیش از هر چیز به هدایت کارگردان نیازمند است. برای یکدست کردن نقشهایی که هر بازیگری با روش خودش آن را زندگی میکند، نوعی هدایت قوی از سوی کارگردان نیاز است تا همگان به یک نقطه مشترک و واحد دست پیدا کنند. در این زمینه خود را تا چه حد تأثیرگذار میدانید؟ من نمیخواهم راجع به خودم حرف ببزنم و خودم را در این کار خیلی برجسته کنم. برای این که میگویم صحنه برای بازیگر است و او سلطان صحنه است. این که گفتم"آنتیگونه در نیویورک" نمایش بازیگر است، دوست ندارم خودم را از کار جدا بدانم. بیتردید کارگردان نقش هماهنگ کننده و هدایت کننده بازیگر را به عهده دارد. همان طور که گفتید هر بازیگری میتوانست بنا به میل، خواسته و دیدگاه خود به سراغ این نقش برود، اما هماهنگ کردن شخصیتها و ارتباط ایجاد کردن میان آنان بر عهده کارگردان است و من هم این کار را انجام دادم، اما اصولاً دوست ندارم راجع به کار خودم حرف بزنم، من بیشتر دوست دارم راجع به کار بازیگرم حرف بزنم، بازیگرانم بسیار زحمت کشیدند، آنان پا به پای من آمدند و تمرینات طولانی مدت و طاقت فرسایی را تحمل کردند. تمام گروه اجرایی پس از تمرینات روحیات بدی پیدا میکردند با این کهنمایش رگههای گروتسک دارد، تلخیهای زیادی را هم در خود جای داده که ما باید آن تلخی را لمس میکردیم و واقعاً به چنین مقولاتی میرسیدیم. برای اجرای این نمایش ما واقعاً دست جمعی کار کردیم و نتیجه کار هم حاصل همین تلاش دست جمعی است. در این کار دست جمعی، با ایجاد فضا، بازیگران را برای رسیدن به نقشهایشان هدایت کردید یا از تحلیل نمایشنامه و برداشتهایتان از متن استفاده کردید؟ من با ایجاد فضا بازیگرانم را هدایت میکنم. اصولاً به تحلیل اعتقادی ندارم و با تحلیل شروع نمیکنم. در کارهای من، تحلیل از اواسط تمرین آغاز میشود. من معتقدم با تحلیل سنگین شروع کردن برای اجرای یک نقش، انتقال دادن یکسری مفاهیم به هنرپیشه خیلی سخت میشود. من خودم بازیگرم و درک میکنم که چه روشی برای بازیگر راحتتر است. باید به بازیگران میدان داد و در عین حال او را کنترل کرد، من هم سعی کردم همین روش را در پیش بگیرم. البته من تا به حال سر تمرینات نمایش شما نیامدهام، اما یادم میآید در یکی از گزارشهایی که درباره تمرینهای نمایش"زمستان" چاپ شده بود، خواندم که حتی به صدای"قُل قُل" سماور هم ایراد گرفته بودید و گفته بودید سماور را خاموش کنند تا فضا به طور کامل برای بازیگران آماده شود. به نظر میرسد شما به بازیگر اهمیت زیادی میدهید و برای ایجاد فضای مناسب برای او حساسیت زیادی به خرج میدهید. بله دقیقاً این اتفاق رخ داد و من هم چنین واکنشی از خودشان دادم(با خنده). من به عنوان کارگردان، روی فضا تأکید زیادی دارم و معتقدم بازیگر باید اطرافش را باور کند. درست است که ما بدون دکور تمرین میکردیم و خانم بهناز جعفری تا قبل از شروع اجرا، این چرخ دستی را در اختیار نداشت و با یک صندلی این کار را انجام میداد، اما او باور کرده بود که این صندلی همان چرخ دستی است. در طول تمرینات با تکیه بر تخیلات، تلاش میکردیم تا به نوعی فضای مورد نظرمان را خلق کنیم. شما مدت زیادی است که از بازیگری فاصله گرفتهاید. برای این فاصله گرفتن از بازیگری دلیل خاصی دارید؟ شاید این گونه است که میگویید. البته من تئاتر را قبل از انقلاب شروع کردم و اولین بازی من هم با عزتالله انتظامی بود. خیلی زود به سمت بازیگری رفتم و با کارگردانان زیادی هم همکاری کردهام. سپس با سمندریان مشغول به کار شدم و پس از همکاری با وی دیگر نتوانستم، خیلی با کارگردانان دیگری همکاری کنم. در حقیقت به نوعی احساس کمبود میکردم و هرگز نتوانستم جای خود را پیدا کنم. همچنین به دلیل این که همسر سمندریان بودم و بیشتر با او کار کرده بودم، به نوعی از این قضیه بیرون افتادم یا بهتر است بگویم خودم را کنار کشیدم تا این که دغدغه کارگردانی که از سالهای دور در من وجود داشت، پررنگتر شد، با خود گفتم حالا که دیگر بازی نمیکنم، اما باور کنید تک تک این نقشها را همراه با بازیگرانم بازی میکنم. آقای سمندریان به زودی نمایش"ملاقات بانوی سالخورده" را مجدداً روی صحنه خواهند برد. آیا در این نمایش و برای آقای سمندریان همچنان بازی خواهید کرد؟ هنوز پیشنهادی به من داده نشده. اگر پیشنهاد بدهند؟ اگر سمندریان پیشنهاد بازی بدهد، حتماً قبول میکنم، اما فکر نمیکنم این اتفاق رخ دهد؛ چون همیشه به من میگفت:« در این نمایش، نقشی که مناسب تو باشد، وجود ندارد!» البته این سؤال را به این دلیل میپرسم که ببینم هنوز به بازیگری علاقهمند هستید یا خیر؟ بله، هنوز هم بازیگری را دوست دارم. به عنوان مثال حسن معجونی بازی در نمایش"باغ آلبالو"ی چخوف را(که قرار است چندی دیگر در تالار مولوی روی صحنه ببرد) پیشنهاد داده است. قرار است نقش"رانوسکا" را من بازی کنم. من هم تا حد زیادی وسوسه شدم، چرا که آن نقش فوقالعاده است و بازی آن جزء رویاهای خیلی از بازیگران است، اما همچنان نمیدانم میتوانم کارگردانی را رها کنم و دوباره به سمت بازیگری بازگردم یا نه؟! فکر میکردم حساسیت شما فقط روی انتخاب نقش است، اما میبینم که در انتخاب متن وسواس بیشتری دارید. بله، در انتخاب نقش که خیلی بیشتر وسواس و حساسیت به خرج میدهم. برای همین سه بار نمایشنامه را تغییر دادید تا سرانجام به اجرای نمایش"آنتیگونه در نیویورک" رضایت دادید؟ من آدم وسواسی هستم و شاید انتظارم از خودم و تئاتری که کار میکنم، بیش از حد است ـ البته شاید ـ شاید هم به همین دلیل است که هیچ وقت از کارم راضی نیستم. من فکر میکنم بروز این حساسیت از همکاریهایی که با حمید سمندریان داشتید، ناشی شده باشد. حتماً این گونه بوده، در ضمن من خارج از ایران تحصیل کردهام و تئاترهای بسیار خوبی آن جا دیدهام، بنابراین به سختی راضی میشوم و میدانم که این هم خیلی سخت است و حتی برای اعضای گروه هم سخت است. من در طول کار هیچ وقت کوتاه نمیآیم و به همین دلیل بازیگران هم خسته میشوند. در اجرای نمایش"آنتیگونه در نیویورک" از تلفیق سینما و تئاتر استفاده کردهاید. این تلفیق از تجربیات سینمایی شما نشأت میگیرد؟ خارج کردن یک بازیگر از صحنه زنده نمایش و بردن او روی صحنه توسط پروجکشن در عین درگیری با نمایش و ایجاد ارتباط دو سویه، کار خطرناکی است که ریسک بزرگی هم محسوب میشود. دقیقاً! باور کنید خودم هم خیلی از این ریسک میترسیدم. پس قبول دارید که ریسک بزرگی کردهاید؟ بله، ریسک بزرگی بود. بازیگراین که روی صحنه حاضر هستند، با بازیگری که در قالب تصویر در صحنه پدیدار میشود، در ارتباطاند و حتی با هم دیالوگ برقرار میکنند. باید آن پرسوناژ به شدت زنده جلوه میکرد؛ چرا که او با تماشاگر هم ارتباط دارد و با او هم حرف میزند. خوب انجام این کار یک ریسک بود که به نظر من به انجام دادنش میارزید. در استفاده از این روش خود را موفق میدانید؟ بله. فکر میکنم موفق بودیم. برای این که میخواستم میان این نماینده قانون و کسانی که در این پارک زندگی میکنند، فاصلهای ایجاد کنم. چون آنان همدیگر را درک نمیکردند و دنیاهایشان نسبت به یکدیگر کاملاً متفاوت است و آن دنیایی را که قانون آفریده برای آدمهایی که در پارک زندگی میکنند، قابل درک نیست. از نظر آدمهای مجری قانون هم آنان آدمهایی دیوانه هستند! در حقیقت این فاصلهای است میان این انسانها. من هم دوست داشتم با ترفندی این فاصله را نشان دهم. قصد داشتید تا این فاصله را با انجام نوعی تفکیک در صحنه به نمایش بگذارید. بله، اگر هنرپیشه نقش پلیس را به صورت زنده روی صحنه میآوردم، این دنیاهای متفاوت از یکدیگر تفکیک نمیشد. در حقیقت با این کار تلاش کردم تفکی شایط زندگی را نشان دهم. "مهاجرت" یکی از بزرگترین دغدغههای امروز تمام مردم جهان است و به منطقه و جغرافیای خاصی هم تعلق ندارد. اغلب هنرمندانی که در خارج از کشور تحصیل کردهاند، به این موضوع(مهاجرت) قرابت بیشتری دارند و دغدغه بزرگی برای آنان محسوب میشود. شما هم از این قاعده مستثنی نیستید، اما این نوع نگاه و رویکرد به قضیه مهاجرت با سایر کارهایی که پیش از این دیدهام، تفاوت دارد، اما چرا این مسأله را به ملیت ایران تعمیم ندادید؟ و حتی نمایش چندان رنگ و بوی آمریکایی به خود نگرفته است. دلیل خاصی برای این کار داشتید و اجتناب از این تاریخ و جغرافیا، صرفاً برای رسیدن به یک کلیت بود؟ کسانی که در نیویورک زندگی کردهاند و به تماشای این نمایش نشستهاند معتقدند که من این فضا را خوب ترسیم کردهام و میگفتند که به طور حتم در نیویورک بودهام. در حالی که من تا به حال به نیویورک نرفتهام. آنان معقتد بودند روابط این آدمها، دقیقاً همین گونه است که من مجسم کردهام، ولی قصدم این نبود که یک مسأله نیویورکی را نشان بدهم. همان طور که شما گفتید تلاش کردم یک کلیت را به تصویر بکشم؛ یعنی تلاش کردم انسانهایی که به هر دلیلی ـ خواسته یا ناخواسته و به اجبار ـ از ریشههای خود جدا و به دنیای دیگری پرت میشوند را نمایش دهم. حالا آن دنیا هر کجا که میخواهد باشد. آن دنیا، دنیای خاص این آدمهاست و دنیایی متفاوت از دنیای بیرون و قانونمند است و این دنیا دیگر درکی از این آدمها ندارد. در حقیقت فاصلهای ایجاد میشود که این انسانها از برقراری هرگونه ارتباط و تفاهم با اجتماع بیرونی خود محروم و ناکام میمانند. نشان دادن این مقوله هم برای من خیلی جالب بود. این پیچیدگی در شخصیتها هم بروز پیدا کرده و تماشاگر هم به درک درستی از آن میرسد. البته طراحی لباس هم در این زمینه تا حد زیادی تأثیرگذار است. به همین دلایل بود که از بازیگران میخواستم تا نقش را زندگی کنند. به آنان گفتم این نمایش تلخ است و تنها در این صورت است که به اجرای درستی از آن میرسیم. کارگردانان زیادی هستند که علاقهای به اجرای نمایش در تالار مولوی نشان نمیدهند و بیشترین دلیل درباره این موضوع هم ترسی از استقبال نکردن تماشاگران است. از این که تماشاگران به تماشای نمایش نیایند، نمیترسیدید؟ خوشبختانه استقبال خوب و به دور از تصوری از این نمایش شد. در ضمن، من خاطرات خوبی از تالار مولوی دارم. تالار مولوی با نمایش"ملاقات بانوی سالخورده" به کارگردانی حمید سمندریان افتتاح شد. در این تالار نمایشهای خوبی روی صحنه رفت، اما متأسفانه بعدها این تالار با این امکانات و تجهیزات قوی به حاشیه رفت. زمانی هم که پیشنهاد اجرای نمایش در تالار مولوی به من داده شد، به راحتی از آن استقبال کردم؛ چرا که خاطرات بسیار خوبی از این تالار داشتم. در عین حال تماشاگری که به این تالار میآید، کسی است که تالار را انتخاب میکند و"تماشاگر گذری" نیست. |

.jpg)
انتیگونه در نیو یورک
کارگردان:هما روستا
عکس:رئوفه رستمی