صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

گفت‌وگو با "یرژی گروتفسکی"

هیچ تماشاگری وجود نخواهد داشت
گفت‌وگو با "یرژی گروتفسکی" درباره تئاتر لابراتوار
 
ایران تئاتر -  سرویس مقالات  

کولت گودار
برگردان: مسعود نجفی


اشاره:
این گفتگو برای نخستین بار در روزنامه لوموند به چاپ رسیده است. ارزش آن در مستند نگاریِ دوره‌ خاصی از فعالیتهای تئاتر لابراتوار است. نگارنده در جریان جستجوی خود درباره‌‌ فعالیت‌های پاراتئاتریِ یرژی گروتفسکی، آن را از بنیاد پژوهشیِ گروتفسکی در لهستان تهیه و عیناً ترجمه کرده است.
***
گروتفسکی در کارش ‌روی بازیگر، ریشه‏های عمیق و مدفونِ تکانه‏ها(1) و واکنش‏ها را کشف می‏کند تا به این وسیله بتواند ابزارهای کنترل و هدایت آن ها را بیابد. او می‏خواهد‌"درها را بگشاید". درهایی که به وسیله ترس‏ها ‌‌بسته شده‏اند؛ بدن را مسدود و محدود کرده‏اند و آگاهی را از کار انداخته‏اند. او چنین چیزی را طلب می‏کند، حتی اگر به طرز وحشتناکی خشن به نظر بیاید. گروتفسکی تغییر کرده است؛ آشنایی و دریافت ما از او نیز تغییر کرده است. دیگر آن آدم ریز اندامی نیست که پشت عینک مشکی‏اش مخفی می‏شد؛ حالا او با صورتی برهنه در مرز های تئاتر قدم می‏زند. گروتفسکی تغییر کرده است، اما هدفش همچنان ثابت مانده است: باز کردن درها و اراده‏ای ثابت قدم که مدام تکرار می‏کند:«درها را باز کن.» او با تمام مشکل ها و حاشیه‏های فرعی و اداریِ معمول که در کارش وجود داشت، فرصتی را برای رویارویی به دست آورد و ‌ذهنیت تصویری‏اش را با ذکاوت دقیق و هوش سرشار خود اعتلا بخشید. او تشویق و اضطراب را در پرده‏ای از طنز و شوخی می‏پوشاند و کارش را با یک انرژی‏ فرابشری پی می‏گیرد؛ تاکنون کارگاه‏های اجرایی زیادی در سراسر جهان برگزار کرده است. در لهستان، اسکاندیناوی، آمریکا و حالا در فرانسه.
گروتفسکی می‏گوید: ‌فعالیت‏های این مرکز در دو جهتِ به کلی متفاوت طراحی و انجام می‏شوند؛ متناسب با نیازهای متفاوت مردم. ما به نخستین بخش می‏گوئیم: "Acting therapy" اگر چه که هیچ ربطی به درمان‏های پزشکی ندارد. موضوع مربوط به سلامتی کسانی که به ما می‏پیوندند نیست، بلکه بیشتر درباره کار آن هاست. اگر ما این ترمینولوژی(واژه شناسی تخصصی) را انتخاب کرده‏ایم به این خاطر بوده است که می‏خواهیم بر دو نکته پافشاری کنیم: اول از همه این که وجوه زیبایی‏شناسانه به تصویر در نمی‏آیند و دیده نمی‏شوند. ما همه آن هایی را تمرین می‏دهیم و هدایت می‏کنیم که به صورت کم و بیش حرفه‏ای، بدن و صدای خودشان را به کار می‏گیرند؛ مثل بازیگران و یا معلم‏ها. دوم این که ما یک مرکز آموزشی یا یک مدرسه تکنیکی دایر نکرده‏ایم. ما خودمان را به انتقال دادن دانشی محدود کرده‏ایم که در بیش از پانزده سال کار و فعالیت در لابراتوار به دست آمده است.
ما به خصوص می‏دانیم که چطور سرچشمه‏هایی را که آشکارا در کار صدا اختلال ایجاد می‏کنند، با کنترل تنفسی و ماهیچه‏ای محدود کنیم. می‏توانیم عامل‏های اصلی هجوم وحشت و اضطراب را توضیح دهیم. ما انتظار نداریم که برای همگان مفید باشیم. گاهی وقت ها مشکلات‏ از سرچشمه‏های بدنی یا روانی یا غیره سر بر می‏آورند؛ این‏ها مشکل‏هایی هستند که به زمان زیادی نیاز دارند تا بازسازی شوند. بنابراین ما خیلی واضح به مردم می‏گوئیم که نمی‏توانیم کمک‌شان کنیم.
***
شما کسانی را که می‏توانید به آن ها کمک کنید، چطور تشخیص می‎‏دهید؟
در بیشتر وقت ها یک مصاحبه‌ درست و حسابی کافی است. از سوی دیگر ما بعد از یک فصل کاری آماده‏ایم تا تصمیم بگیریم. "Acting therapy" به توجه مخصوص و از نزدیک به هر فرد، نیاز دارد. این کار در هر دوره در گروه‏های کوچکی انجام می‏شود. در ابتدا ما باید بتوانیم تعداد زیادی از دعوت ‏شدگان (و یا درخواست‏ کنندگان) را راضی به مشارکت نماییم. با این هدف است که یک سری کارگاه که حدود دو هفته یا کمتر طول می‏کشند، سازماندهی می‏کنیم. علاوه بر این، غیرقابل تصور است که از آدم‏هایی که شغل دارند و کار می‏کنند بخواهیم شغل‌شان را برای چندین ماه رها کنند.
رویکرد دوم این مرکز متفاوت است. ما به آن می‏گوئیم: پیش به سوی کوه‏های موازی(2). ولی این فقط یک تصویر ذهنی است. در کشورهای انگلوساکسون طرحی داریم به نام"پروژه ویژه" در بقیه کشورها کارهای ما را با عنوان فعالیت‏های پاراتئاتری می‏شناسند. ما این نوع تجربه‏ها را در 1970‌‌ آغاز کردیم. حالا این‏ها دیگر چیزی جز پرسشگری درباره یک پژوهش نظام‏مند نیستند: ما در جستجوی فهم این هستیم که ملاقات بین دو نفر آدم واقعاًً چه معنایی دارد. بین یک فرد و دیگران. رویارویی او و فضا (خواه باز یا بسته) رویارویی او با واقعیت‏های زنده و احساسی در جهان اطرافش.
باید این نکته درباره فعالیت‏های این مرکز روشن شود که چنین فرایندی هیچ ربطی به گروه درمانی(3) و یا سوسیودرام ندارد؛ هیچ ربطی به نوع بی‏نظمی رایج در‌"رها شدگی" و کلیشه‏های مربوط به "خلاقیت‏های جمعی" نیز ندارد. می‏شود آن را با بداهه‏سازی در موسیقی جازِ کلاسیک مقایسه کرد؛ با این تفاوت که ما در مرحله ی موسیقایی متوقف نمی‏شویم. ما تمام تکانه‏ها را کشف می‏کنیم، تمام آن چیزهایی که می‏تـوانند فرد را به جهـان بـدوی نزدیک‏تر کنند. بنابراین فرد باید بپذیرد تا همراه با ما تمام دفاع هایش (سدهایش) و کُدهای عادت شده در عملش را نابود سازد؛ این امر به انضباط بسیار شدیدی نیاز دارد.
در این جا قرار نیست که با فرد مثل یک ابزار(4) رفتار شود؛ چیزی شبیه به تمرین مقابله با کمرویی یا تمرین تسلط بر خود و یا مقابله با ضعف‏های فردی از راه به کار گرفتن چیزهای مصنوعی مثل مواد مخدر و یا الکل؛ در این جا ما به هیچ وجه نمی‏خواهیم که فرد نقش بیننده(5) یا مشاهده‏گر را بازی کند. کسی که در این جا درگیر می‏شود، در مسیر فعال شدن قرار می‏گیرد.
درگیر چه چیزی می‏شود؟
درگیر نوعی عمل خلاقانه که هدفش خود فرد است و پیام آن نیز به خود فرد می‏رسد. ما "کار" را برای تماشاگران آماده نمی‏کنیم؛ بلکه یک حرکت ایجاد می‏کنیم که فقط می‏تواند شامل خود فرد شود. او می‏تواند بگوید که "کار" حرکتی است به سوی فرا گذشتن از خود؛ از چیزهایی که او آن ها را به عنوان سَدهای(6) بدنی‌ا‌ش می‏شناسد. به هر حال اگر اصرار داشته باشیم که از یک واژه گنگ و غیردقیق استفاده کنیم، باید بگویم: سَدهای روحی.(7)
هدف این بخش از کارگاه افرادی هستند که به این نوع تجربه احساس نیاز می‏کنند؛ این که در یک گروه هنری یا تئاتری عضویت دارند یا ندارند، اهمیتی ندارد. مثل همیشه راحت‏تر است که منظورم را با حذف کردن، مشخص کنم. من ابتدا با آن چیزهایی آغاز می‏کنم که به کار ما ربطی ندارند. این کار برای کسانی که می‏خواهد تا به سادگی در زندگی یا تئاتر یا در بازیگری پیشرفت کنند، نیست. واضح است که رها کردن بازی‏های بازیگرانه هر روزه برای همیشه، کشنده و وحشتناک خواهد بود؛ اما در این جا باید همه آن چیزها فراموش شوند. همچنین برای فردی که به طور کلی از اعتماد داشتن به خودش عاجز است و یا فردی که فقط احساس شک و تردید دارد و از بدنش بیزار است نیز طراحی نشده است. همین طور برای کسی که مشکل‏های روانی‏اش خیلی قوی است، طوری که از تعامل او با دیگران از ارتباط او با دنیای واقعی جلوگیری می‏کند، به درد نمــی‏خورد. ایــن‏ها همگـی خارج از حد توانایی ماست. در این جا نیز آدم‏های فوق‏العاده‏ای ]استثنایی[ هستند که فکر تحلیلگر‏شان به شکل پایدار بر تکانه‏های آنی و بی‏واسطه‏شان غالب آمده است. آن‏ها حتی در احساس درد و هنگام رنج کشیدن نیز می‏دانند چطور به آن سوی شرطی شدن‏های روزانه‏شان بروند. نویسندگان – این مشاهده‏گران پرشور جهان– در فرایند نوشتن به سادگی به این هدف دست پیدا می‏کنند؛ بنابراین در طول ورکشاپ هیچ چیز جدیدی به آن ها پیشنهاد نخواهد شد. حتی اگر خودشان مخالف این حرف باشند. از سوی دیگر می‏توان گفت که کارگاه به کسی ممکن است کمک کند که مشتاق و کنجکاو است تا با مجموعه‏ای از آدم‏ها، که او می‏تواند آن ها را از خودش بداند در حالی که نمی‏خواهد خودش را تحمیل کند، رابطه برقرار کند. بنابراین شاید این کارگاه در مورد فردی که نمی‏خواهد با خواسته‏هایش بقیه افراد را مورد ظلم قرار دهد، سودمند باشد.
شما داوطلب‏ها را چطور انتخاب می‏کنید؟
این یک انتخاب دوطرفه است. ما از یک گفت‌وگو شروع می‏کنیم. اگر آن ها در این بخش به روشنی دلیل ادامه دادن را کشف کنند، یک قرار ملاقات می‏گذاریم. این قرار می‏تواند در شرایطی شبیه به کارگاه اتفاق بیافتد؛ این خودش می‏تواند یک کارگاه‌ باشد یا یک نوع مقدمه؛ من هنوز نمی‏دانم، ولی این کار تحت هیچ شرایطی شبیه به امتحان، آزمون یا تست‏های مرسومِ بازیگری در سینما نیست. گروهی بین پنج تا بیست نفر تشکیل می‏شود. ما تمام تلاشمان را می‏کنیم تا بیشترین تعداد را از بین داوطلبان انتخاب کنیم. آن ها همواره از ما می‏خواهند تا جدول زمانی کارمان را به صورت کارگاه‌‏های دوره‏ای در زمان‏های مختلف در بیاوریم. دو یا سه دوره کوتاه سازماندهی شده‏اند و به زودی آغاز خواهند شد. همه کسانی که به ما می‏پیوندند در یک مسیر پویا(8) شرکت کرده‏اند. در میان آن ها هیچ تماشاگری وجود نخواهد داشت.

پی‌نوشت:1- Impulse
2- Towards a Parallel mount به نام پروژه کوهستان نیز شهرت دارد.
3- Group therapy
4- Object
5- Observer
6- Limits
7- Spiritual Limits
8-
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد