کولت گودار
برگردان: مسعود نجفی
اشاره:
این گفتگو برای نخستین بار در روزنامه لوموند به چاپ رسیده است. ارزش آن در مستند نگاریِ دوره خاصی از فعالیتهای تئاتر لابراتوار است. نگارنده در جریان جستجوی خود درباره فعالیتهای پاراتئاتریِ یرژی گروتفسکی، آن را از بنیاد پژوهشیِ گروتفسکی در لهستان تهیه و عیناً ترجمه کرده است.
***
گروتفسکی در کارش روی بازیگر، ریشههای عمیق و مدفونِ تکانهها(1) و واکنشها را کشف میکند تا به این وسیله بتواند ابزارهای کنترل و هدایت آن ها را بیابد. او میخواهد"درها را بگشاید". درهایی که به وسیله ترسها بسته شدهاند؛ بدن را مسدود و محدود کردهاند و آگاهی را از کار انداختهاند. او چنین چیزی را طلب میکند، حتی اگر به طرز وحشتناکی خشن به نظر بیاید. گروتفسکی تغییر کرده است؛ آشنایی و دریافت ما از او نیز تغییر کرده است. دیگر آن آدم ریز اندامی نیست که پشت عینک مشکیاش مخفی میشد؛ حالا او با صورتی برهنه در مرز های تئاتر قدم میزند. گروتفسکی تغییر کرده است، اما هدفش همچنان ثابت مانده است: باز کردن درها و ارادهای ثابت قدم که مدام تکرار میکند:«درها را باز کن.» او با تمام مشکل ها و حاشیههای فرعی و اداریِ معمول که در کارش وجود داشت، فرصتی را برای رویارویی به دست آورد و ذهنیت تصویریاش را با ذکاوت دقیق و هوش سرشار خود اعتلا بخشید. او تشویق و اضطراب را در پردهای از طنز و شوخی میپوشاند و کارش را با یک انرژی فرابشری پی میگیرد؛ تاکنون کارگاههای اجرایی زیادی در سراسر جهان برگزار کرده است. در لهستان، اسکاندیناوی، آمریکا و حالا در فرانسه.
گروتفسکی میگوید: فعالیتهای این مرکز در دو جهتِ به کلی متفاوت طراحی و انجام میشوند؛ متناسب با نیازهای متفاوت مردم. ما به نخستین بخش میگوئیم: "Acting therapy" اگر چه که هیچ ربطی به درمانهای پزشکی ندارد. موضوع مربوط به سلامتی کسانی که به ما میپیوندند نیست، بلکه بیشتر درباره کار آن هاست. اگر ما این ترمینولوژی(واژه شناسی تخصصی) را انتخاب کردهایم به این خاطر بوده است که میخواهیم بر دو نکته پافشاری کنیم: اول از همه این که وجوه زیباییشناسانه به تصویر در نمیآیند و دیده نمیشوند. ما همه آن هایی را تمرین میدهیم و هدایت میکنیم که به صورت کم و بیش حرفهای، بدن و صدای خودشان را به کار میگیرند؛ مثل بازیگران و یا معلمها. دوم این که ما یک مرکز آموزشی یا یک مدرسه تکنیکی دایر نکردهایم. ما خودمان را به انتقال دادن دانشی محدود کردهایم که در بیش از پانزده سال کار و فعالیت در لابراتوار به دست آمده است.
ما به خصوص میدانیم که چطور سرچشمههایی را که آشکارا در کار صدا اختلال ایجاد میکنند، با کنترل تنفسی و ماهیچهای محدود کنیم. میتوانیم عاملهای اصلی هجوم وحشت و اضطراب را توضیح دهیم. ما انتظار نداریم که برای همگان مفید باشیم. گاهی وقت ها مشکلات از سرچشمههای بدنی یا روانی یا غیره سر بر میآورند؛ اینها مشکلهایی هستند که به زمان زیادی نیاز دارند تا بازسازی شوند. بنابراین ما خیلی واضح به مردم میگوئیم که نمیتوانیم کمکشان کنیم.
***
شما کسانی را که میتوانید به آن ها کمک کنید، چطور تشخیص میدهید؟
در بیشتر وقت ها یک مصاحبه درست و حسابی کافی است. از سوی دیگر ما بعد از یک فصل کاری آمادهایم تا تصمیم بگیریم. "Acting therapy" به توجه مخصوص و از نزدیک به هر فرد، نیاز دارد. این کار در هر دوره در گروههای کوچکی انجام میشود. در ابتدا ما باید بتوانیم تعداد زیادی از دعوت شدگان (و یا درخواست کنندگان) را راضی به مشارکت نماییم. با این هدف است که یک سری کارگاه که حدود دو هفته یا کمتر طول میکشند، سازماندهی میکنیم. علاوه بر این، غیرقابل تصور است که از آدمهایی که شغل دارند و کار میکنند بخواهیم شغلشان را برای چندین ماه رها کنند.
رویکرد دوم این مرکز متفاوت است. ما به آن میگوئیم: پیش به سوی کوههای موازی(2). ولی این فقط یک تصویر ذهنی است. در کشورهای انگلوساکسون طرحی داریم به نام"پروژه ویژه" در بقیه کشورها کارهای ما را با عنوان فعالیتهای پاراتئاتری میشناسند. ما این نوع تجربهها را در 1970 آغاز کردیم. حالا اینها دیگر چیزی جز پرسشگری درباره یک پژوهش نظاممند نیستند: ما در جستجوی فهم این هستیم که ملاقات بین دو نفر آدم واقعاًً چه معنایی دارد. بین یک فرد و دیگران. رویارویی او و فضا (خواه باز یا بسته) رویارویی او با واقعیتهای زنده و احساسی در جهان اطرافش.
باید این نکته درباره فعالیتهای این مرکز روشن شود که چنین فرایندی هیچ ربطی به گروه درمانی(3) و یا سوسیودرام ندارد؛ هیچ ربطی به نوع بینظمی رایج در"رها شدگی" و کلیشههای مربوط به "خلاقیتهای جمعی" نیز ندارد. میشود آن را با بداههسازی در موسیقی جازِ کلاسیک مقایسه کرد؛ با این تفاوت که ما در مرحله ی موسیقایی متوقف نمیشویم. ما تمام تکانهها را کشف میکنیم، تمام آن چیزهایی که میتـوانند فرد را به جهـان بـدوی نزدیکتر کنند. بنابراین فرد باید بپذیرد تا همراه با ما تمام دفاع هایش (سدهایش) و کُدهای عادت شده در عملش را نابود سازد؛ این امر به انضباط بسیار شدیدی نیاز دارد.
در این جا قرار نیست که با فرد مثل یک ابزار(4) رفتار شود؛ چیزی شبیه به تمرین مقابله با کمرویی یا تمرین تسلط بر خود و یا مقابله با ضعفهای فردی از راه به کار گرفتن چیزهای مصنوعی مثل مواد مخدر و یا الکل؛ در این جا ما به هیچ وجه نمیخواهیم که فرد نقش بیننده(5) یا مشاهدهگر را بازی کند. کسی که در این جا درگیر میشود، در مسیر فعال شدن قرار میگیرد.
درگیر چه چیزی میشود؟
درگیر نوعی عمل خلاقانه که هدفش خود فرد است و پیام آن نیز به خود فرد میرسد. ما "کار" را برای تماشاگران آماده نمیکنیم؛ بلکه یک حرکت ایجاد میکنیم که فقط میتواند شامل خود فرد شود. او میتواند بگوید که "کار" حرکتی است به سوی فرا گذشتن از خود؛ از چیزهایی که او آن ها را به عنوان سَدهای(6) بدنیاش میشناسد. به هر حال اگر اصرار داشته باشیم که از یک واژه گنگ و غیردقیق استفاده کنیم، باید بگویم: سَدهای روحی.(7)
هدف این بخش از کارگاه افرادی هستند که به این نوع تجربه احساس نیاز میکنند؛ این که در یک گروه هنری یا تئاتری عضویت دارند یا ندارند، اهمیتی ندارد. مثل همیشه راحتتر است که منظورم را با حذف کردن، مشخص کنم. من ابتدا با آن چیزهایی آغاز میکنم که به کار ما ربطی ندارند. این کار برای کسانی که میخواهد تا به سادگی در زندگی یا تئاتر یا در بازیگری پیشرفت کنند، نیست. واضح است که رها کردن بازیهای بازیگرانه هر روزه برای همیشه، کشنده و وحشتناک خواهد بود؛ اما در این جا باید همه آن چیزها فراموش شوند. همچنین برای فردی که به طور کلی از اعتماد داشتن به خودش عاجز است و یا فردی که فقط احساس شک و تردید دارد و از بدنش بیزار است نیز طراحی نشده است. همین طور برای کسی که مشکلهای روانیاش خیلی قوی است، طوری که از تعامل او با دیگران از ارتباط او با دنیای واقعی جلوگیری میکند، به درد نمــیخورد. ایــنها همگـی خارج از حد توانایی ماست. در این جا نیز آدمهای فوقالعادهای ]استثنایی[ هستند که فکر تحلیلگرشان به شکل پایدار بر تکانههای آنی و بیواسطهشان غالب آمده است. آنها حتی در احساس درد و هنگام رنج کشیدن نیز میدانند چطور به آن سوی شرطی شدنهای روزانهشان بروند. نویسندگان – این مشاهدهگران پرشور جهان– در فرایند نوشتن به سادگی به این هدف دست پیدا میکنند؛ بنابراین در طول ورکشاپ هیچ چیز جدیدی به آن ها پیشنهاد نخواهد شد. حتی اگر خودشان مخالف این حرف باشند. از سوی دیگر میتوان گفت که کارگاه به کسی ممکن است کمک کند که مشتاق و کنجکاو است تا با مجموعهای از آدمها، که او میتواند آن ها را از خودش بداند در حالی که نمیخواهد خودش را تحمیل کند، رابطه برقرار کند. بنابراین شاید این کارگاه در مورد فردی که نمیخواهد با خواستههایش بقیه افراد را مورد ظلم قرار دهد، سودمند باشد.
شما داوطلبها را چطور انتخاب میکنید؟
این یک انتخاب دوطرفه است. ما از یک گفتوگو شروع میکنیم. اگر آن ها در این بخش به روشنی دلیل ادامه دادن را کشف کنند، یک قرار ملاقات میگذاریم. این قرار میتواند در شرایطی شبیه به کارگاه اتفاق بیافتد؛ این خودش میتواند یک کارگاه باشد یا یک نوع مقدمه؛ من هنوز نمیدانم، ولی این کار تحت هیچ شرایطی شبیه به امتحان، آزمون یا تستهای مرسومِ بازیگری در سینما نیست. گروهی بین پنج تا بیست نفر تشکیل میشود. ما تمام تلاشمان را میکنیم تا بیشترین تعداد را از بین داوطلبان انتخاب کنیم. آن ها همواره از ما میخواهند تا جدول زمانی کارمان را به صورت کارگاههای دورهای در زمانهای مختلف در بیاوریم. دو یا سه دوره کوتاه سازماندهی شدهاند و به زودی آغاز خواهند شد. همه کسانی که به ما میپیوندند در یک مسیر پویا(8) شرکت کردهاند. در میان آن ها هیچ تماشاگری وجود نخواهد داشت.
پینوشت:1- Impulse
2- Towards a Parallel mount به نام پروژه کوهستان نیز شهرت دارد.
3- Group therapy
4- Object
5- Observer
6- Limits
7- Spiritual Limits
8-