وقتی در سال رکود اقتصادی به سالهای پشت سر گذاشته با جنگ، زلزله و ... فکر می کنیم و میخواهیم از خوشیها و لذتهایی که در نوروزهای گذشته داشتهایم بگوییم، خوشیها پیش چشمانمان رنگ میبازند.
میگویید ازخاطرات بگویید تا زیاد به غمها فکر نکنیم، با مرور شادیها، شادی جدید رقم بزنیم.
اطاعت میکنم و به روزهایی باز میگردم که توقعمان از زندگی، لحظههایی خوب و آرزوهایی دستیافتنی بود. مثل داشتن یک جفت کفش برای عید! لباسی نو، روسری، جورابی و کفشی نو.
حالا کفشها را داریم، جفت کردهایم و قطار در جاکفشی...عجیب نیست که امروز جای آن آرزوهای کوچک را چیزی گنگ و دستنیافتنی گرفته است!؟
به روزهایی باز میگردیم که در کنار خانواده نه غم بیکاری داشتیم و نه غم ماندن پشت کنکور، نه غم جنگ و نه غم...
مگر نه اینکه آدم به امید زنده است، به این امید ادامه میدهم که ایرانمان در جهان سربلند باشد و ترکشهای رکود اقتصادی دامن ایران عزیزمان را نگیرد. بیایید خوشبینانه نگاه کنیم و بدانیم با هم بودنمان بارقه امیدی در دلها روشن میکند.
رفتن اسماعیلخانی، ناگاه و در آستانه عید آنقدر دردناک بود که برای خوشترین خاطرات باید سالهای بسیار دور را مرور کنم. سالهای خانه تکانی و رنگ کردن اتاق، تدارک میوه و آجیل و هفت سین و گلهای تازه شکفته مادر، نرگس شیراز و شمعدانی. سبزهانداختن پشت کوزه سفالی، جوانه زدن ماش و عدس و گندم! جوشش شیر و برنج کنار سفره هفتسین و تخممرغهای رنگشده، پول یک تومانی کاغذی لای ورقهای قرآن، شعر حافظ و شوق کودکانه لحظه تحویل سال.
صوت قرآن پدر، انتظار ما دور سفره برای پایان نماز مادر، شوق بوسیدنهای بعد از سال تحویل که گویی بعد از سالیان دراز به هم رسیدهایم!
چه حکمتی است در این نو شدن، رسیدن، با هم بودن و زندگی؟ سلامتی، روزهای خوش، برکت و آبادانی با شما باد تا همیشه.
گوهر خیراندیش
نوروز 88
متن زیبایی بود. چه زیبا به قلم کشیده بود سال نو کودکی اش را گوهر خیر اندیش ...به امید موفقیت روز افزون برای این هنرمند و هنرمندانی چون شما.