صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

سلام بر مهدی

السلام علیک یا ابا الصالح المهدی (عج) ادرکنی

میلاد عزیز فاطمه منجی عدالت گستر تبریک باد

نگاهی به نمایش " زمین مقدس " نوشته و کار " ایوب آقاخانی "

به خواست نویسنده
نگاهی به نمایش " زمین مقدس " نوشته و کار " ایوب آقاخانی "
منبع:
سایت ایران تئاتر   

امین عظیمی

تمرکز این نوشته در بررسی نمایش "زمین مقدس" تنها بر ماهیت و کیفیت منطق دراماتیک اثر است و تلاش دارد این رویکرد را در متن و اجرا مورد تحلیل قرار دهد .
نمایش "زمین مقدس" در4 پرده تلاش می کند ، کشاکش پدری شکست خورده و متهم به خیانت(مازیار نژاده) و دختری عصبانی و ناآرام در برابر شخصیت پدرش(کتایون) را به نمایش بگذارد . موقعیت اولیه در این اثر ، پیش از هر چیز وام دار گذشته ای است که همواره آنها را در چنگال خویش گرفته است؛ همچون دردی مضمن در پس سالها که حالا با بازگشت پدر به سرزمینی که گره اصلی زندگی اش در دو دهه قبل، آنجا ایجاد شده است - ایالت میشیگان امریکا- ، قرار است بمیراند یا شفا پیدا کند . دختر(همچون دیگران) پدر را خائنی می داند که با نفوذ در حلقه ی آزادی خواهی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در دهه هفتاد میلادی امریکا ، به نابودی آرمان ، باور و " زمین مقدس " آنها دست زده و با آنکه زندگی خانوادگی به نظر آرام و مرفهی داشته ، اما هیچگاه نتوانسته از زیر سایه این واقعیت تلخ خارج شود .
نخستین مسئله ای که در این وهله، ذهن تماشاگر را ناآرام می کند و در ادامه، پرسش های دیگری نیز برای او ایجاد می کند ، منطق حاکم بر رفتارهای دختر است . او با پدرش بدرفتاری می کند؛ چراکه او را خائن می داند . اما آیا پدرش در زندگی خصوصی و در رابطه پدر و دختری نیز انسانی ناراحت و غیر قابل تحمل بوده است ؟ آیا او پدری مستبد و زورگو بوده که با تنگ نمودن عرصه بر دخترش ، او را وادار به جلای وطن و زندگی در شرایط ناهنجاری کرده است ؟ و بعد با پولهایی که برای دخترش می فرستاده " استیکهای شیش اینچی بریون رو با تمام عزیزان دور و برش" روی میز دخترش حاضر کرده ؟ چرا کتایون با وجود آنکه پول ماهیانه ای از مازیار دریافت می کرده ، برای کسب درآمد به شنیع ترین کارها دست زده است که کم از تن فروشی نداشته ؟ آیا می توان تنها با بیان جمله ای همچون " دوست ندارم خرج زندگی مو تو بدی !" از جانب دختر ، رفتار او در زمینه فعالیتهای شغلی نامناسب اش را توجیه شده دانست ؟
اثر پیش از آنکه پاسخی برای سوالات پیش آمده در ذهن تماشاگر داشته باشد ، تمرکز و علاقه خویش را معطوف به نمایش درگیری میان دختر و پدر کرده است . بر این مبنا ، کاراکتر دختر از "پیش داستان" قابل قبولی برخوردارنیست و تنها به اقتضای پیش برد کشمکش های موجود در اثر ، خلا های اطلاعاتی را پر می کند . اگر نخواهیم " دوست نداشتن " دختر را برای اتکای تنها به پول های پدرش و گذران زندگی در ایالت میشیگان بپذیریم ، رفتارهای دختر ، بی ریشه و بدون منطق قلمداد خواهد شد که در سطح ، تنها تلاش دارد به منطق تقابلی اثر معنا دهد . دختر هرگز انگیزه های کافی برای مقابله و بدرفتاری با پدر و مازوخیسم رفتاری‌اش ندارد . حتی اگر بپذیریم برای دختری 18 ساله مسئله خائن بودن پدر آنقدر دارای اهمیت بوده است که او را به فرار از خانه ترغیب کند چرا او به گونه ای دیگر وابستگی تازه ای(زندگی در خانه ی او) برای خود ایجاد کرده است ؟ در درگیری های آنها آتش دختر آنقدر تند است که تماشاگر گمان می کند شاید روح یکی ازجان باختگان کنفدراسیون در جسم دختر حلول کرده تا از پدرش انتقام بگیرد . نوع رفتار دختر، حتی برای تماشاگر سوتفاهم برانگیز است و او را بیشتر، انسانی نامتعادل، در زمینه روابط فردی و اجتماعی اش معرفی می کند تا فردی که شمشیر داموکلس به دست، بالای سر پدرش ایستاده و منتظر فرمان سقوط است .
اگر در طول اثر نشانه های متعددی جهت زبونی و دنائت کاراکتر اجتماعی "مازیار نژاده" وجود دارد ، اما در منظر زندگی فردی و بر مبنای اطلاعاتی که به تماشاگر منتقل می شود ، با پدری نه چندان نامهربان روبروییم که هر طور توانسته هوای زندگی دخترش را داشته و اگر به آدم های بیرون خیانت کرده ، هیچ سندی برای ظلم و تعدی و خیانت در مورد زن و همسرش در نمایشنامه وجود ندارد. از این رو عدم بازگشایی و گسترش کارکردهای آزاردهنده خیانت پدر در زندگی خصوصی اش و در معنایی دیگر، کم کاری پیرامون تزریق و بروز پیش داستان شخصیتها در اثر ، بویژه در ارتباط مازیار و همسرش که کتایون با یک جمله سر و ته آن را هم می آورد " مامان خودش بهم گفت که ازت متنفره " ، در لحظاتی ذهن و روح تماشاگر را از اثر جدا می کند . کتایون با بازگویی سختی هایی که در سالهای اخیر متحمل شده است ، بیش از آنکه همذات پنداری و همراهی را با تماشاگر کسب کند او را در موقعیتی برزخی قرار می دهد که آیا می توان دل به اثر داد و یا تنها باید نشست و به ماهیت تکنیکال اثر دلخوش داشت . تماشاگر نمایش "زمین مقدس " هیچگاه ضرورت رفتارهای کتایون را به شکل عمیق درنمی یابد و بیشتر گرفتار شبکه ای از اطلاعات است که باید و به زعم بیان از جانب او پذیرفته شود . کتایون حتی از شکل رابطه اش با بِن ، دستاویزی برای عذاب پدر می سازد و احساسات او را جریحه دار می کند . او حتی در مورد غذا و دیگر نیازهای پدر نوعی عدم تعادل ایجاد می کند و همچون زندان‌بانی او را در زیر زمین خانه خودش عذاب می دهد . و آیا تمام اینها می تواند تنها از آن رو باشد که دختر به خاطر موضوعی انتزاعی که درک درستی نسبت به شکل و ماهیت آن ندارد(و تماشاگر هم تازه در لحظه آخر نمایش ، هنگامی که صدای کاتیا را می شنود، به واقعیت آن پی می برد)، چنین رفتاری با پدرش داشته باشد ؟ از این رو تماشاگر در بیشتر لحظات تنها شاهد کشمکشی است که در رویه بیرونی، منطق و شکل معینی دارد اما از عمق برخوردار نیست و بیشتر به وانموده ای شبیه است که تلاش دارد با اتکا به اطلاعات پراکنده ای که در مورد ماهیت و شخصیت پدر در اثر منتقل می شود با آنها همذات پنداری کند و در احساسات دختر و پدر شریک شود .
زمین مقدس تماشاگر را در هنگام تماشا دچار تناقض می کند؛ از یک سو، او با روساختی منطقی طرف است . شخصیتهایی که در برابر یکدیگر قرار گرفته اند ، کشمکش و درگیری ای که در برخی لحظات با استادی خلق شده ، روایتی که در مسیر خویش اطلاع رسانی را بر مبنای راهبردی مشخص دنبال می کند و در هر پرده با پیوند گذشته و حال به افشای پردامنه تر کاراکترها دست می زند و ... اما تمام اینها در روساخت اثر واقع شده و در عمق آن منطق های رفتاری ، کشمکش و بویژه شخصیت دختر زیر سوال می رود و بیشتر به تجلی نیرویی شبیه می شود که به خواست نویسنده باید دست به اعمالی بزند .
ساختار روایت
موسیقی در نمایش زمین مقدس همچون پلی دو دنیای روایی را به یکدیگر ارتباط می دهد . نخست، جهان دراماتیک اثر که در چهار تابلوی متوالی به نمایش درگیری مازیار و کتایون می پردازد و دوم ، جهان روایت توصیفی که توسط صدای راوی(کتایون) گذشته مازیار را بازگو می کند؛ گذشته ای که گویی همزمان با رویداد نمایشی ، توسط کتایون و از طریق رجوع و بازخوانی به برگه های دست نویس رمان زمین مقدس شکل می یابد . هریک از این دنیاها در نظامی متقابل، یکدیگر را کامل کرده و تماشاگر را به تدریج با موقعیت کاراکترها درگیر می کند . روایت توصیفی هرچه بیشتر تلاش دارد مخاطب را در جایگاه راوی اول شخصی قرار دهد که همراه با کتایون از طریق بازخوانی سطور رمان پدرش به اعترافات مازیار نژاده گوش فرا دهد . اثر در این فرآیند رفت و برگشت موفق می شود فضاهای خالی میان تعویض صحنه ها را مبدل به امکانی روایی کند و بخشی از اطلاعات خویش را در این فاصله منتقل نماید .
زمین مقدس می تواند با پرداخت و بازنگری به حوزه های ژرف ساختی کاراکترهایش ، بویژه کتایون و دمیدن روح باورپذیر و منطق بی خلل دیالوگی میان او و پدرش به اثری ماندگار مبدل شود...