صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

فاصله ها

 

 

اینم عکسی زیبا از دوستو همکار عزیزم حمید شریف زاده زود میبینمش 

 اما دلمون برای هم تنگ میشه  امیدوارم همیشه موفق باشه  

عکس های سریال فاصله ها و

عکس های سریال فاصله ها

سریال فاصله‌ها که در ۵۰ قسمت ۳۵ دقیقه‌ای در حال تولید است، شب‌های تابستان به صورت هر شبی از شبکه سه سیما پخش خواهد شد.
بازیگرانی که در این سریال ایفای نقش می‌کنند عبارتند از: دانیال حکیمی، شاهرخ استخری، مریم کاویانی، روشنک گرامی، رضا توکلی، حمید شریف‌زاده، احمد قاسمی، نوید قنبریان، مینو شیخان، محمدرضا قیاس آبادی و…
عوامل سریال «فاصله‌ها» عبارتند از: نویسنده: مسعود بهبهانی‌نیا، مدیر تولید: سید ابوالقاسم حسینی، مدیر تدارکات: محمود مقدسی، تصویربردار: سهیل نوروزی، تدوین: امین عابدی، موسیقی: آرمان موسی‌پور، صدابردار: مهدی آزادی، طراح صحنه و لباس: فرهاد عزیزی فرد، طراح چهره‌پردازی: محمد قومی، دستیار اول کارگردان: امیر سلیمانی، برنامه‌ریز: محمد حمزه‌ای، دستیار دوم کارگردان: علی مرعشی، دستیار سوم کارگردان: هدیه نصیری، منشی صحنه: آتوسا شاه سیاه، تصویربردار پشت صحنه: مهدی حیدری، عکاس: ایران انتظام، مالی: محبوبه بختیاری، روابط عمومی: طیبه محمدی رهنما، پشتیبانی: سید مجتبی مؤمنی، مشاور فیلمنامه: محمدرضا شفیعی، مجری طرح: مؤسسه فرهنگی هنری وصف صبا
در خلاصه داستان سریال آمده است: محسن (دانیال حکیمی) با پسرش سعید (شاهرخ استخری) بر سر مسائل روزمره اختلاف فراوانی دارند و این اختلاف تا جایی پیش می‌رود که سعید تصمیم می‌گیرد از خانه فرار کرده و …

 

 

 

چه کشکی، چه پشمی؟! ... *

چه کشکی، چه پشمی؟! ... *
*چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت،
خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن
طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
در حال مستاصل شد ....

از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت
سالم پایین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود
را محکم گرفت.

گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری
بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی...
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.

وقتی کمی پایین تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و
گفت: مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم
غلط زیادی که جریمه ندارد.
*احمد شاملو*