صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

گزارشی از رضا آشفته درباره کارگاه آموزش بازیگری رضا کیانیان

اهدای 250 عنوان کتاب
گزارشی از رضا آشفته درباره کارگاه آموزش بازیگری رضا کیانیان
 
ایران تئاتر -  سرویس گزارش  

در روز چهارشنبه 26 اردیبهشت ماه، رضا کیانیان طی برگزاری یک کارگاه آموزشی، شهریه حاصل از آن را برای خرید‌‌ کتاب به کتابخانه دانشکده هنر و معماری‌‌ ‌‌اهدا کرد.
این مراسم با تشکر و اهدای لوح تقدیر به رضا کیانیان برگزار شد. مهیار خراباتی، رئیس دانشکده هنر و معماری و رحمت امینی، مدیر گروه تئاتر دانشکده از رضا کیانیان برای پاسخ مثبت دادن به دعوت دانشکده و دانشجویان و اهدای کتاب به کتابخانه تشکر و قدردانی کردند. همچنین خراباتی درخواست کرد که رضا کیانیان به برگزاری این کارگاه‌های آموزشی ادامه دهد، اما این بازیگر‌ قول آن را نداد و برگزاری آن را به موعد دیگری موکول کرد، اما اعلام کرد بعد از این در دانشکده سینما ـ تئاتر، ورک‌شاپ برگزار خواهد کرد.
رضا کیانیان به خبرنگار ما گفت:«سال گذشته هم قرار شد که شهریه، صرف‌ خرید کتاب شود که آن‌ها گفتند‌ پولی برای خرید کتاب کنار گذاشته‌اند. به همین دلیل خودم کتاب و قفسه‌های کتابخانه را خریداری و به کارگاه نمایش عروسکی اهدا کردم.»
در این مراسم رضا کیانیان با تنی چند از استادان دانشکده هنر و معماری مانند منیژه محامدی و فرودس کاویانی دیدار و گفت‌وگو کرد‌.
رحمت امینی هم به خبرنگار ما گفت:«قرار است که این کارگاه‌های آموزشی را به شکل دیگری برگزار کنیم. استادان مدعو بیش از آن که جذب دانشکده شوند، کارگاه آموزشی برگزار می‌کنند که اگر این کارگاه از بار علمی و محتوایی برخوردار باشد، دعوت به کار خواهند شد. رضایت دانشجویان نیز در برگزاری این کارگاه یک شرط اساسی برای انتخاب استادان خواهد بود.»
وی درباره کارگاه رضا کیانیان گفت:«برای آن که استقبال از این کارگاه بیش از ظرفیت لازم برای حضور در پلاتوها بود، آن‌ را در سالن اجتماعات برگزار کردیم.»
جلال وفایی، مسئول برگزاری این کارگاه با موفقیت‌آمیز خواندن حضور کیانیان در میان دانشجویان تئاتر گفت:«استقبال به حدی بود که دانشجویان نقاشی، گرافیک و طراحی صنعتی هم برای حضور در آن ثبت نام کرده بودند. متأسفانه نمی‌توانستیم از همه این دانشجویان که در حدود 80 نفر می‌شدند، در کارگاه استفاده کنیم، البته حضور در این کارگاه، نیاز به پیش نیاز علمی و عملی داشت که باید دانشجویان تئاتر با این ویژگی، در اولویت قرار می‌گرفتند. بنابراین 45 نفر دعوت به کارگاه شدند. هر روز ساعت 30/7 صبح تا 11 در کارگاه شرکت می‌کردند.»
وی اعلام کرد که رضا کیانیان تجربیات و اندوخته‌های علمی و عملی خود را در اختیارمان قرار دا‌د که اگر او به سر این کلاس‌ها نمی‌آمد، ما نمی‌توانستیم از چگونگی کار یک بازیگر حرفه‌ای ‌آگاه شویم.»
این دانشجو درباره چگونگی برگزاری کارگاه رضا کیانیان گفت:«او با ارائه یک تم که همانا"رسیدن به هیچ" بود،‌ در صدد برآمد تا ما را به مرحله‌ای برساند که از همه چیز خالی شویم تا پس از آن بتوانیم در ارائه یک نقش وارد عمل شویم. رضا کیانیان در ابتدا به راه رفتن پرداخت. همه ما در حال طبیعی متوجه راه رفتن نیستیم، و این به دلیل ارتباط آن با ناخودآگاه است. اما این بازیگر توانمند با متوجه ساختن دانشجویان به جزئیات مکانیسم راه رفتن، آن‌ها را به سمت"آگاهانه راه رفتن" سوق داد. حالا دانشجویان متوجه‌ برخی از ایرادات در زمان راه رفتن شدند و سعی‌شان بر این شد که هر یک چگونگی راه رفتن خود را ببینند.
پرداختن به تیپ‌هایی از قبیل"معتاد، گدا، فخر فروش، کور و غیره" از جمله اتو‌دهای این کارگاه بود که بنا بر گفته جلال وفایی، رضا کیانیان در صدد برآمد تا همه را متوجه این نکته کند که هر بازیگر‌ در ابتدا به ارائه تیپی می‌پردازد که دیگران هم از عهده آن بر می‌آید. او برای غلبه بر این نتیجه به همه پیشنهاد داد که ‌همه فکرهای اولیه را باید کنار گذاشت. ‌آن قدر این اتفاق باید از سوی بازیگر تکرار شود تا به نقشی برسد که به فکر دیگران اصلاً ظهور نکرده است. این رمز موفقیت یک بازیگر است تا نقشی را ارائه کند که هر تماشاگری را تحت تأثیر قرار ‌دهد‌.
همچنین برگزاری اتودهای دسته جمعی نیز یکی دیگر از تمرین‌های این کارگاه بود که دانشجویان در رابطه با"رسیدن به هیچ" وارد عمل می‌شدند. به گفته جلال وفایی، رضا کیانیان با مهربانی و فروتنی با تمامی دانشجویان برخورد می‌کرد و نمی‌گذاشت که آن‌ها احساس کنند که با یک استاد روبرو هستند. بلکه برخوردهایش دوستانه و توأم با شوخی‌ و مزاح بود. گاهی نیز رضا کیانیان اتو‌د را خودش تکرار می‌کرد تا دانشجویان به ایرادهای کارشان آگاه شوند.
هدف‌ از برگزاری این کارگاه رسیدن به نقطه هیچ و به دست آوردن یک خمیر مایه برای ارائه یک نقش و شخصیت توسط بازیگر بود، همچنین دوری از اضافات در میانِ حرکت و حس، و جلوگیری از حرکات و رفتارهای غلو آمیز و پرهیز از تیپ‌ سازی، از دیگر اهداف این کارگاه بود که دانشجویان به طور عملی با این موا‌رد‌ آشنا شدند‌‌.
جلال وفایی به اتفاق دو دانشجوی دیگر – احمد رشیدی و عمار عاشوری- در ابتدا مجوزهای برگزاری کارگاه را به همراهی رحمت امینی و مهیار خرابانی دریافت می‌کنند، بعد به دنبال دعوت از کیانیان برمی‌آیند. البته این دعوت ‌مدت زیادی به درازا کشیده است، و این هنرپیشه بی‌ادعا در فرصتی که هیچ کاری در دست ندارد، با سعه صدر در کارگاه آموزشی حضور می‌یابد‌ و در یک زمان فشرده تجربیات عملی و علمی خود را بدون هیچ چشمداشتی در اختیار دانشجویان قرار دارند.
دانشجویان دانشکده هنر و معماری دوست دارند که بتوانند این کارگاه‌های آموزشی ‌‌ادامه یابد‌ و از دیگر استادان‌ و هنرمندان بنام تئاتری برای کسب تجربیات آثار دعوت به عمل آید.
در این کارگاه آموزشی که با حضور مسئولان، استادان و دانشجویان دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی برگزار شد، 250 عنوان کتاب خریداری شده توسط رضا کیانیان به کتابخانه مذبور اهدا شد

نگاهی به نمایش"خیال روی خطوط موازی"

تقابل‌های دوگانه
نگاهی به نمایش"خیال روی خطوط موازی" کار مشترک حمیدرضا آذرنگ و عباس اقسامی
 
ایران تئاتر -  سرویس نقد  

اشکان غفارعدلی:
در عمق صحنه، آن جا که دو خط موازیِ ریل قطار، توهم تلاقی با یکدیگر را در ذهن متبادر می‌سازند، خیالات پراکنده‌ای جان می‌گیرد که با بهره‌گیری از الگوی سفر، تماشاگر را همراه با آدم‌های نمایش به منظور کشف و شهود در زیر و بم‌های گذشته‌ای نه چندان دور، در سفری به عالم خیال، سوار بر قطار تاریخ می‌کند؛ قطاری که ریل آن همچون"نردبامِ یعقوب"، مارپیچِ بالا رونده‌ای را در ذهن ترسیم می‌سازد که دو جهانِ دوزخی و بهشتیِ تصویر شده در نمایشِ"خیال روی خطوط موازی" را به یکدیگر پیوند می‌دهد.
شاید از همین روست که حدیث سفر در اعمال و گفتار آدم‌هایی مکرر می‌شود که در میانه دو جهان‌ مذکور ایستاده‌اند و در این برزخ، سفر از جنوب به سوی مشهد، زمانی کاملاً تحقق می‌یابد که شخصیت‌های نمایش، خود را از هر آن چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد می‌سازند و این گونه سوار بر قطار سوخته‌ای می‌شوند که این بار حتی از"اندیشمک" نیز فراتر می‌رود و در نهایت آنان را در عبور از جهانِ دوزخیِ موجود و رسیدن به جهانِ بهشتی موعود، یاری می‌رساند؛ چه آن که نمود عینی این دو جهان دوزخی و بهشتی را در منطق نمایش، به ترتیب می‌توان در جنوبِ جنگ زده و شهر"مشهد" به نظاره نشست.
از این رو نمایش"خیال روی خطوط موازی" با محور قرار دادن الگوی سفر، ادیسه‌ای را به تصویر می‌کشد که با در هم شکستن مرز میان وهم و واقعیت، موجبات رجعت به جنگ(در عین پرهیز از نمایش مستقیم آن) را فراهم می‌آورد. بدین معنی که تقابلِ میان دو جهانِ دوزخی و بهشتیِ موجود در نمایش که در قالب اشتیاق شخصیت‌ها برای انجامِ"سفری از جنوب به مشهد" تبلور یافته است، جایگزین پرداخت مستقیم به جنگ در مقام عاملی می‌شود که مسببِ بروز مشکلات پیش آمده است؛ و این میسر نمی‌شود مگر با به هم ریختن زمان خطی و در هم شکستن مرز میان وهم و واقعیت که نمایشِ"خیال... " از این عامل در راستای روایت چند پاره‌اش از احوال آدم‌های جنگ، بیشترین بهره‌ را نصیب می‌برد.
این گونه است که عنصر خیال بر بال ساختار رواییِ نمایشی می‌نشیند و جنگ را از مرز یک درگیریِ صرف فراتر می‌برد و آن را به ماهیت وجودی انسان در این جهان و اشتیاقِ او برای گذر از این سطح و رسیدن به جهانی دیگر تعمیم می‌بخشد؛ گو این که از همان آغاز قصد"سعیده" برای رفتن به مشهد به محور بحث و جدل‌های او با شوهرش تبدیل می‌شود و این روند تا پایان نمایش که سرانجام سعیده روی خطوطِ موازی ریل قطار جان می‌دهد و بدین ترتیب مراد دل می‌ستاند، امتداد می‌یابد. اما این یک روی سکه است و در سوی دیگر، داستان سه جوان به تصویر کشیده می‌شود که همچون سعیده، غایت آرزوهایشان در اشتیاق و علاقه"رفتن و رسیدن" به مشهد تجلی یافته است، پس"مشهد" به فصل مشترک و آرمانِ غایی دو خط روایی نمایش"خیال... " تبدیل می‌شود، چنان که بیش از هر چیز همین اشتراک در هدف است که دو خط روایی مذکور را به یکدیگر پیوند می‌دهد. این در حالی است که با وجود وحدت مکان، دو رویداد فوق در یک زمان اتفاق نمی‌افتند و همین ناهمزمانیِ موجود میان دو خط روایی است که گسست از روایت خطی و دخیل کردنِ عنصرِ خیال در داستان گویی را موجب می‌شود. عامل گسست نیز جنگ است، جنگی که"خلیل" را از مادرش سعیده و مالک را از خواهرش و در کل آدم‌های نمایش را از هم جدا کرده و دو جهان کاملاً متفاوت برای هر دو گروه موجود در نمایش، پدید آورده است.
بر همین مبناست که نظامِ قراردادی نمایش در چرخش نمادین، از جنوبِ جنگ زده تمثیلی برای عالم واقع و جهان دوزخی، و از مشهد، نمادی برای جهانی آرمانی و بهشتی می‌سازد و از این رو ابعاد شوق سفر به مشهد را از قالب یک پیمایش فیزیکی صرف خارج می‌نماید و آن را به پویش و مکاشفه‌ای معنوی در عالم ذهن تبدیل می‌کند.
با این اوصاف، خیال روی خطوط موازی، به تدریج از مرز"واقع نمایی" عبور می‌کند و به حیطه‌ای پا می‌‌گذارد که ادراک آن جز از طریق تدقیق در علایم و قراردادهای لحاظ شده در منطقِ بر ساخته نمایش، میسر نیست. به تعبیری دیگر نمایش(همان گونه که از نامش هویداست)، مبین پروازِ خیال در امتداد افقی است که سفر به آن، غایت هدف و مقصودِ آدم‌های نمایش است و به همین سبب است که بستر وقایع و حوادث به جست‌وجو و تلاشِ شخصیت‌ها برای فائق آمدن بر مشکلات و محقق ساختن ملزومات سفر و در نهایت انجام آن، معطوف شده است، چه آن که فرجام نمایش نیز تحقق کامل این سفر را در شق غیر فیزیکی‌ آن، باز می‌نمایاند.
از این رو بحث تقابل میان دو جهان"عین" و"ذهن" و چگونگی گذر از یکی به دیگری به میان کشیده می‌شود. بدین معنی که نمایش، دو خط روایی را پیش می‌گیرد که اگر چه لزوماً هم زمان نیستند اما به موازات هم، داستانِ نمایش را به پیش می‌رانند و همچنین به واسطه کنش حاصل از تعامل و تقابل این دو پاره مجزا از یکدیگر، امکان انکشافِ موضوع نمایش در دو جهان ذهن و عین، در چارچوب کلیتی منطقی و ساختارمند، فراهم می‌گردد؛ تا حدی که حتی صحنه نمایش به دو قطب مرگ و زندگی(جهان زندگان و مردگان) تقسیم می‌شود و سیالیت زمان و ارجاع از یک خط روایی به خط دیگر به واسطه پی ریزی یک نظام جدید، به یاریِ ساختار روایی متن می‌آیند تا با رجعت به گذشته، ارجاع به حال و آینده و در کل حرکت در طول و عرض زمان، منطق دیگری را(که برآمده از رویکرد و تجربه‌های اخیر"آذرنگ" است و رد پای آن را می‌توان در دو متن شاخص او یعنی"این کدام پنجشنبه است" و"روزی روزگاری آبادان" مشاهده کرد) بر چرخه علت و معلولیِ نمایشِ"خیال... " حاکم کنند.
از سویی دیگر روایت آذرنگ از جنگ به شدت متکی بر تقابل‌های دوگانه"ذهن و عین"، "وهم و واقعیت"، "مرگ و زندگی" و"بهشت و دوزخ" است که تضاد حاصل از بیان این مفاهیم در یک بستر داستانی، خود موجد حرکت در نمایش و پیشبرد وقایع و حوادث آن می‌شود، چه آن که نخستین مواجهه با این تقابل‌های دو گانه از دو خط موازی ریل قطار آغاز می‌شود که هم عمق صحنه را می‌شکافد و به لحاظ بصری تقسیم‌بندی دو گانه‌ای را به وجود می‌آورد و هم در مقام استعاره‌ای برای شیوه روایت داستان نمایش(که این نیز خود بر پایه دو محور داستانی به منظور تشدید موضوع تقابل‌های دوگانه، پیش می‌رود) کارکرد می‌یابد.
هر کدام از این گروه‌های دو گانه نیز که مجموعه‌ای از مفاهیم متنافر و مضامین متباین ‌را در ذهن متبادر می‌سازند، در حکم مبدأ و مقصد مسیری به شمار می‌روند که آدم‌های نمایش ناگزیر از پیمودن آن هستند؛ مسیری که پیمایش آن در ارتباط مستقیم با الگوی سفر قرار دارد و بالطبع حرکت از مبدأ به سوی مقصد آن(در نمایش، این سفر در دو سطحِ فیزیکی یعنی سفر از جنوب به مشهد و متافیزیکی یعنی گذر از جهان دوزخی به جهان بهشتی، تجلی می‌یابد)، هم موجد شکل‌گیری یک ساختار روایی منسجم و منطقی در بدنه نمایش می‌شود و هم آن که به نمایش هویت و ماهیتی جست‌وجو‌گرانه و سیر و سلوکی می‌بخشد.
با این تفاصیل آن چه روی صحنه نمایش"خیال... " خودنمایی می‌کند، برگرفته از چند مولفه و الگوی آشناست(الگوی سفر، مقوله تقابل‌های دو گانه، تمثیل ریل ـ نردبام، قطار و...) که در جهان نمایشِ آذرنگ ـ اقسامی، مقدمات نگاه به جنگ از منظری متفاوت را موجب می‌گردد؛ دست کم آن که نمایش"خیال... " از جنگ، مفهومی بس عمیق‌تر از رویکردهای رایج به این مقوله، می‌سازد و با بسط آن، ذهنِ فرو پاشیده انسانِ درگیر در این جهانِ جهنمی را مورد پرداخت و مداقه قرار می‌دهد. به عبارتی دیگر فارغ از هر گونه جانب‌داری، نگاه آذرنگ ـ اقسامی به جنگ، نگاهی فرا منطقه‌ای، بنیادین و به غایت انسانی است و در این رویکرد، آن چه پیش از هر چیز محل تأمل می‌نماید، چگونگی شرحِ آشفتگیِ حاصل از تأثیراتِ سوء جنگ بر جان و روانِ آدم‌های درگیرِ این شرایط است که آذرنگ ـ اقسامی، عمق و ابعاد آن را به واسطه شوق شخصیت‌های نمایش به سفر و رسیدن به مشهد ـ که محل شهادت است ـ نشان می‌دهند؛ یعنی همان گذر از جهان دوزخی به بهشت که بازنمایی آن در نظامِ قراردادی متن ـ اجرایِ"خیال روی خطوط موازی"، از طریق رمزپردازیِ علایم و نشانه‌هایی چون"ریل ـ نردبامِ آویخته از سقف تالار"، "پخش صداهای ضبط شده از حرکت قطار به وسیله یک دستگاه ضبط صوت در داخل صحنه"، "لنگه کفش‌های انبار شده روی هم" و... در بدنه نمایش، صورت می‌پذیرد

نجوا ی دل

در ازل پر تو حسنش ز تجلی دم زد      عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

خود مونیم ها  به هیچ چیز و هیچ کس جز ذات اقدس باری تعالی نمیشه دل بست و عاشق شد .

همه چیز فانی و زدست رفتنی است . پس باید کوشید تا با هنر سرچشمه گرفته از لطف الهی ماندگار و پاینده بود و خدمت کرد .  هنر سرچشمه اش لطف و عنایت الهی است . پس از او هنر آموزید که خدا بر ترین منبع و ماخذ هنر است .