زهرا شایانفر:
آلبرت بانیو، کارگردان و عروسکگردان نمایش"یک بار یک پرنده" هنرمند فرانسوی الاصل و ساکن ایتالیاست. او با استفاده از نوارهای کاغذ رنگی و ابزار سادهای همچون قیچی و منگنه در صحنه نمایش، قصهای ساده را بیان میکند.
یک نوار ساده کاغذ رنگی با تغییر محل و فرم به سادگی اشیا، اشخاص، مکانها و حیوانات متفاوت را میسازند. بانیو که دانشآموخته دانشگاه بینالمللی عروسکهای نمایشی است و یک پتاگوژیست محسوب میشود در گفتوگوی اختصاصی با سایت ایرانتئاتر از تئاتر تعلیم و تربیت (پتاگوژی)، نقش خلاقیت ذهن و شیوه ساده اجرایش گفت. این در حالی است که هماکنون سمینار دو روزه پتاگوژی نیز در دانشکده تربیت مدرس تهران در حال برگزاری است.
شیوه اجرایی که در تئاتر کودک دارید را معرفی میکنید؟
32 سال است که عروسکگردانی و کار نمایش انجام میدهم. در زمان تحصیل در دانشگاه خیلی زود شانس بزرگی بدست آوردم و آن آشنایی با بسیاری از عروسکگردانهای پتاگوژیست بود. با اساتیدی آشنا شدم که پیشنهادی متفاوت به من دادند. وقتی به شهر خودم برگشتم خودم را در مقابل بحث و مجادله دیدم. از یک سو تئاتر کلاسیک و از سوی دیگر ضرورتهای آموزش و بچههای مدرسه. در این میان مدیران، سیاستگذاران، شهردارها و شهرداریها و بحث اقتصادی نیز قرار داشت. اما به هر حال انتخاب کردم. این انتخاب به من اجازه داد شروع کنم و از آن راضی باشم.
درباره اجرایی که انجام دادهاید توضیح دهید؟
تکنیکها، زبانها، مدلها و زمانهای مختلف را در نظر گرفتم و در نهایت تئاتر خودم را پایهگذاری کردم. تا آنجا پیش رفتم که دیگر به نظر میآید تئاتر نیست. آنچه دیدید یک تئاتر نیست اما میتواند با بچهها و حتی با بزرگترها ارتباط برقرار کند. تمام عروسکگردانها میتوانند به راحتی این کار را انجام دهند و من سعی میکنم به آنها بفهمانم این کار سادهای برای رسیدن به نشانهها و حسهایی که از ذهنیت هر کس حتی بچهها ریشه میگیرد است. مسلماً عروسکگردان دیگر نمیتواند هیچوقت کار مرا انجام دهد، فقط میتواند تکنیکهای مرا با متد و تکنیک خودش انجام دهد. در نهایت وقتی ببینیم که بچهها تمایل دارند از قیچی و منگنه و کاغذ استفاده کنند، نمایش عجیب و غریب من یک نمایش موفق خواهد بود.
اجرای شما با یک کار عروسکی کاملاً متفاوت است. معمولاً عروسکگردان همه اجرا را به عروسکهایش میسپارد اما اینجا عروسکگردان خود بازی هم میکند و عروسکها(سازههای کاغذی) تنها نشانهاند.
تکنیکهای من در مقایسه با تکنیکهای تئاتر عروسکی کاربردهای دیگری دارند. یک ساختار جدید را در ذهن افراد ایجاد میکند. کار من یک کار پیشبینی شده است. میتوانم برخی مواقع حرکات را تغییر بدهم اما همه چیز یک نمایش است. مجموعهای از واکنشهای ذهن، فیزیک و اجزا دست و صورت است.
اما در اجرا همه چیز ساده است.
ادا در آوردن کار سادهایست اما انجام دادن کارهای احمقانه آن طور که مادرم میگوید را نیز باید خوب بلد باشی. اگر بلد نباشی به نظر میرسد که واقعاً یک احمق هستی. من به سمتی اشاره میکنم و تو هیچ چیز جز محیط پیرامونی را نمیبینی؛ در حالیکه آنچه آن نقطه را معنا میبخشد از ذهن و اندیشه نشأت میگیرد. باید بدانی که چطور به خودت بخندی و باید بدانی که چطور دیگران را بخندانی. سیستمهای مختلف را تجزیه و تحلیل کنی، ارزشها را در نظر بگیری، بدون آنکه به کسی آزار و اذیت برسانی. نمایش من کاملاً مدرن است اما بر اساس عناصر تاریخی و پایهای یک نمایش بنا شده است.
میدانم که وقتی برای بچهها کار میکنی، حرکات برای خودت مناسب نیست اما کاملاً درست است چون باید خیلی چیزها را به سمت بچهها اصلاح کنیم. این یک پیشبینی است. وقتی در مدرسه کار میکنم کاملاً متفاوت هستم چون بچهها برای من پادشاهاند یک پرفسور بزرگ تئاتر تعلیم و تربیت معتقد است: بچهها هنرمند متولد نمیشوند ما باید به آنها آموزش و ابزار بدهیم. اگر این کار را بکنیم در روزهای آینده نتیجه بهتری خواهیم گرفت.
در اجرایی که انجام دادید اشارهای به رنگ داشتید و از آن برای ایجاد ارتباط با تماشاگران به خوبی استفاده کردید. استفاده از رنگ در این شیوه اجرا یک ابزار آموزشی است؟
مطمئناً و به طور عمیق رنگها در آموزش بچهها موثر هستند. هر رنگ یک کد است. هر کدام نیز برای بچهها و بزرگترها تفاوت دارد. بزرگترها این کدها را به وسیله محیطی که در آن زندگی میکنند، چگونگی لباس پوشیدن، جامعه، خاک، آب، ساحل و... به بچهها انتقال میدهد.
با این کدها شخصیتها را مونتاژ میکنند. وقتی تلاش میکنیم کدها از واقعیت خارج شوند، در همان زمان، باید با بعضی از کدهای بچهها منطبق باشند.
از آنچه میگویید استنباط میکنم پیش از آنکه نمایشی را اجرا کنید روی گروه هدف مطالعه میکنید و با شناخت از تماشاگران اجرا میکنید.
من فقط منطقه را مطالعه میکنم. در باره کسانی که کار را میبینند و تعدادشان، چیزی نمیدانم، برطبق شناختی که از جغرافیای طبیعی محل دارم نشانهها را در نظر میگیرم. با این حال به نظر میآید که نشانهها با هم خیلی ارتباط دارند، چون واقعیت زندگی مردم میتواند شامل همه آنها باشد.