رضا آشفته:
"رضا کیانیان" یک بازیگر تمام عیار، چند وجهی و مولف است؛ یعنی فرقی
نمیکند در چه مدیوم و چه نقشی و به چه میزان بازی کند. او فقط بازیگر نیست
بلکه در هنرهای دیگر در سطح حرفهای و قابل تامل و چشمگیر فعالیت میکند،
یعنی چندوجهی و چندگانه است. در نهایت به دنبال تالیف خود است از طریق
بازیگری. تالیفی که تاملبرانگیز و اندیشمند مینماید.
درخشش در بازی
کیانیان در تئاتر همانقدر میدرخشد که در سینما و تلویزیون و البته خودش
هم بازی در هر یک از این مدیومها را یکی میداند با آنکه تفاوتهایی در
نحوه تولید و ارائه این آثار هست. کیانیان در اینباره اظهار نظر کرده است
که" به نظر من بازیگری، بازیگری است. بازیگری در سینما و تلویزیون و تئاتر
هیچ فرقی ندارد. هر سه بازیگری است، اما با مختصات خودشان که یک بازیگر
حرفهای باید آنها را بشناسد. حتی شومنها و مجریهای تاک شو هم بازیگر
هستند. بسیاری از بازیگران هالیوود تاک شو اجرا کردهاند. بعضی شومنها هم
در سینما بازی کردهاند. من اصلا مثل خیلیها نیستم که بگویم تئاتر را از
تلویزیون یا سینما بیشتر دوست دارم. من بازیگری را دوست دارم. در هر سه هم
بازی کردهام و همچنان تا زمانی که سالم باشم، این کار را خواهم کرد. لذت و
زحمت هیچ کدام بر هم نمیچربد، اما یادمان باشد قواعد و قراردادهای بازی
در هر کدام متفاوت است. این قراردادها میان تئاتر با سینما و تلویزیون
پررنگتر هستند."
کیانیان چه نقش کوتاه و چه بلند داشته باشد، بازهم با ارائه هر دو دیده
میشود. او حتا برایش فرقی نمیکند که چه نقشی را بازی کند. یعنی همیشه سعی
کرده نقشش را قابل باور و ارائه کند. طبقه و شغل نقش نیز بازدارنده بازی
او نبوده است. حتا مثبت و منفی شدن نقش نیز او را نترسانده است. بازیگری
بازیگر است که مدام متفاوت و متنوع باشد. از کلیشه و تکرار بپرهیزد. چنانچه
رضا کیانیان تاکنون تکراری نبوده و همین خود باعث میشود، حس و حالش تازه و غیرقابل پیشبینی بنماید.
چندگانه و مولف
کیانیان هنرمندی چندگانه و مولف است. یعنی فقط بازی نکرده و یا اگر
بازیگریاش برجسته شده به خاطر این است که هنرهای دیگر را برای تقویت هنر
بازیگری پشت سر گذارده یا به موازات آن ادامه داده است. او مینویسد؛ هم
داستان و خاطره و هم درباره تئوریهای بازیگری. یعنی رضا کیانیان
اهل تفکر و اندیشه است که نوشتن بدون اندیشیدن ممکن نخواهد شد. کیانیان
گاهی به دنبال گفتوگوست تا اندیشهاش را در مباحثه و مجادله دیگران صیقل
دهد. گاهی به سراغ بازیگران قدیمی مانند شادروان محمدعلی فردین و ملکمطیعی
میرود. چراکه میخواهد با دانستن نحوه بازی و شرایط بازی آنها یک گام و
شاید هم چندین گام به پیش بگذارد. حتا خود را از دیگر عوامل مانند
تدوینگران و فیلمبرداران دریغ نمیکند و در گفتوگو با آنها خود را
آمادهتر برای مقابله در برابر دوربین میسازد. این وجه چالشمند و مبارزه
با خود را در تئاتر نیز تجربه کرده است. همین که ساعتها تمرین میکند پیش
از آغاز هر اجرا دلالت بر این چالشمندی دارد. نمیخواهد متوقف شود و به
عبارتی از نقشش کم بیاورد.
او عکس میگیرد، طراحی میکند و کاریکاتور انجام میدهد. بنابراین کیانیان
اهل تجسم کردن و دیدن است. کسی که خوب میبیند، خوب هم ارائه میکند. حالا
این ارائه میتواند بر روی کاغذ و از روی چرخش قلم باشد یا از نگاه
دوربین! بعد هم همین دیدن به دنیای بیرون از طریق بازی و بازیگری عینیت
قابل درک و لمسی به خود خواهد گرفت. بنابراین هنر بازیگری رضا کیانیان
ابعاد چندگانهای به خود میگیرد که ریشه در هنرهای مختلف دارد. او اهل
طراحی صحنه هم هست و کار نجاری و چوب هم کرده است. همین موارد ابعاد
پراگماتیست و عملگرایانه کیانیان را بر ما روشن میسازد. بنابراین بازیگری
که وجه عمدهاش عمل کردن است، در این رویارویی با کار بدنی همسانی و
همسویی فراگیری به خود میگیرد. مرد عمل بودن انسان را در تمام زمینهها
موفق میکند. بازیگری هم از جمله مواردی است که تنها در نظریه خلاصه
نمیشود. از سوی دیگر او ابتدا از طریق عمل خود را در عالم بازی یافته است،
چنانچه در این باره میگوید:" من روی صحنه و جلوی دوربین تجربیاتی را کسب
کردهام. بعد ارتباط آن را با بازیگر مقابل، کارگردان و دیگر عوامل میسنجم
و نتایجی را که در ذهنم شکل میگیرد، نظامبندی میکنم و مینویسم. این
متفاوت است با کسی که اول نظریهپردازی میکند و بعد عمل میکند. من اول
عمل میکنم و بعد از آن نظریه را از کار انجام شده استنتاج میکنم. در
نتیجه عمل من جلوتر از نظریه من است. نظریه به دنبال من میآید. بعضی از
منتقدان در این باره اشتباه میکنند. فکر میکنند من دنبال تئوریهایم
هستم. به همین دلیل میگویند رضا کیانیان،
بازیگری است تکنیکی و بازیگری را بر مبنای نظریههای فلان و فلان انجام
میدهد. من اصلا این طور نیستم. توضیحاتی که میدهم بر مبنای تجربهها و
عملکردها و فهم خودم از بازیگری است."
بازیگر نمایشهایی همچون «ازدواج آقای میسیسیپی» و «بازی استریندبرگ»
نمیخواهد الگوی دیگران باشد و در این زمینه دلایل قابل تاملی دارد که این
خود میتواند همه بازیگران را برای بهتر شدن در مسیر درستتر و خلاقانهتری
قرار دهد. او در این خصوص تاکید میکند:" در اندیشه جریانسازی یا ارائه
الگو برای دیگران نیستم چون خودم هم الگویی نداشتم و بهدنبال جریان خاصی
نبودهام، بلکه همواره هنر روز همچون نمایش، فیلم، شعر، رمان، موسیقی،
مجسمه روز و ... را پیگیری کردهام چون یک بازیگر باید همواره در جریان
نوآوریهای روز باشد و اگر چنین نباشد، نخستین کسی که این موضوع را
میفهمد، تماشاگر است و این خیلی بد است فردی فکر کند دیگران نمیفهمند. من
همیشه فکر میکنم دیگران بیش از من میفهمند و باید بدوم تا به آنان برسم
چرا که بسیاری از آثار هنری وجود دارد که ما آنها را ندیده و نخواندهایم
که این موضوع نشان میدهد دیگران از ما جلوترند."
بنابراین رضا کیانیان
یک بازیگر مولف است که خیلی قاعدهمند وارد عمل بازیگری میشود. او ضمن
گذر از ناخودآگاه به خودآگاه شعورمند و منطقی، جلوه حقیقی رفتار خود را در
نقشهای متعدد آشکار میکند. مولف است چون مقلد و وفادار به شیوههای مرسوم
نیست. یعنی خود را کشف میکند در ارائه یک نقش و همین ناب بودن را به نقش
میبخشاید.
سبک و شیوه منحصر به خود
رضا کیانیان برای
خود سبک و شیوه دارد. با آن که او اتکای به ریشههای نمایشی و بازیگری
دارد؛ اما در نحوه بازی خود خلاقیت فردیاش موثر است. یعنی خودش در دخل و
تصرف معیارهای بازیگری مشارکت دارد. همین نکته است که از او بازیگری برجسته
و خلاق میسازد. کیانیان صراحت بیان دارد و یک منتقد است. یعنی به بازی
خود نیز انتقاد میکند. اصلن لازمه بازی مطلوب نیز نقد شدن اساسی و
پیشبرنده است. یعنی نمیخواهد خود را در چنبره اولیهترین ایدههای ممکن
برای یک بازی اسیر کند. او به درازنای نقش و ژرفاندیشی سزاوار برای بروز
یک نقش تکیه میکند. هدفش رسیدن و پرداختن به کشف بزرگی است. او از مرز
شناخته شدهها گذر میکند تا در وادی ناشناختهها خود و دیگران را انگشت بر
دهان و حیرتزده قرار دهد. به عبارت دیگر او از وادی خودآگاه پلی بر
بیکرانههای ناخودآگاه خود میزند و با تمایز قائل شدن بر آنچه همه
میتوانند آن ایده را بیابند و نیابند، خود را به دوردستترین تصویرهای
ممکن میرساند. نحوه کارش خیلی راحت است و البته این راحت بودن شیوه کارش
هم منحصر به اوست و مطمئنن بعد از گذر از مرارتهای بسیار ممکن شده است. او
دوردست و خط افق را ملاک رسیدن به یک بازی بینظیر قرار داده است.
نمیخواهد برای بینندهاش سهل الوصول باشد چنانچه بازیگران ایران اکثراً
رغبتی برای ارائه یک بازی هدفمند و خلاقه نشان نمیدهند. برای همین خیلی
زود دستشان رو میشود و جاذبه بازیشان در همان دقایق اولیه فروکش میکند.
اما رضا کیانیان
لحظه به لحظه بر مخاطبش ارائه و فهمیده میشود. شاید هم ساعتها این تفکر
بر نقش و بازی بعد از پایان ارائه نمایش یا فیلم همچنان در ذهن تماشاگر
تداوم داشته باشد. چنانچه من هنوز بعد از گذشت یک سال و چند ماه از آخرین
اجرای رضا کیانیان به نقش پرفسور بوبوس میاندیشم. نقشی که رضا کیانیان
آن را بازی کرده است. کیانیان در آن اجرا یک تنه همه نمایش را شکل میداد.
این استنباط من است از آن اجرا؛ دیگر بازیگران در مواجهه با کیانیان و
نحوه بازیاش خود را اثبات میکردند و نقششان را به نمایش میگذاشتند.
مرکز ثقل تمام اتفاقات و رودررویی تمام شخصیتها با رضا کیانیان
بود. اگر او جایگزین دیگری مییافت نمایش چیزی دیگری میشد و نحوه تحلیل
ما هم متفاوت میشد. اینکه پرفسور بوبوس و نحوه ارائهاش را دوست داشته
باشیم و نداشته باشیم؛ یک مبحث است، و اینکه رضا کیانیان
را در این نمایش چگونه دیده باشیم یک مبحث جداگانه است. میتوان نمایش
پرفسور بوبوس را دوست نداشت و دلایل آن هم خیلی روشن است. شاید اقتضائات
زمانه مانع از این پیوند و دوستی شده باشد. اما