صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

شهامت گذشتن از گردو ها

شهامت گذشتن از گردو ها
حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه می‌رسد."
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت: "نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمی‌رسد."
او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: "من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد." این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.

خیلی‌ها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌اند. خیلی‌ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجت‌ها و جدل‌های افراد خانواده دارد. خیلی‌ها وقتی در شرکت یا موسسه‌ای کار می‌کنند سعی دارند تک‌خوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه می‌دارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.

بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌شقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌کننده بوده است.
 
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچ‌کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. دیگر فرصت‌ها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد. بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن. بنابراین حواسمان جمع باشد که بی‌جهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل‌کاری را از دست ندهیم.

چه کشکی، چه پشمی؟! ... *

چه کشکی، چه پشمی؟! ... *
*چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت،
خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن
طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
در حال مستاصل شد ....

از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت
سالم پایین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود
را محکم گرفت.

گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری
بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی...
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.

وقتی کمی پایین تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و
گفت: مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم
غلط زیادی که جریمه ندارد.
*احمد شاملو*

درباره نمایشنامه‌نویسی

گزارشی از جلسه درس  گفتارهایی  

 

درباره نمایشنامه‌نویسی 

ایوب آقاخانی: به دست آوردن رضایت مخاطب کار سختی است  

دوازدهمین جلسه نمایشنامه‌خوانی مولوی با بررسی 

 نمایشنامه "در قاب‌های تمام قد" نوشته سپیده خمسه نژاد توسط ایوب آقاخوانی در قالب جلسه درس گفتارهایی درباره نمایشنامه نویسی همراه شد. 

 

به گزارش دریافتی سایت ایران تئاتر از ستاد خبری پنجمین جشنواره نمایشنامه خوانی مولوی، در این جلسه که با حضور جمعی از دانشجویان و هنرمندان تئاتر برگزار شد، آسیب‌های پیش از مشاهده در نمایشنامه‌های دفاع مقدس مورد بررسی قرار گرفت.
ایوب آقاخانی در آغاز از تعدادی از حاضران در جلسه خواست که داستان نمایشنامه را تعریف کنند و ناتوانی این افراد از تعریف داستان را یکی از مسائل نمایشنامه "در قاب‌های تمام قد" ارزیابی کرد و توضیح داد: «وقتی مخاطب تنها می‌تواند بگوید که نمایشنامه درباره چیست به ضعف نمایشنامه اشاره کرده است. نمایشنامه داد می‌زند داستانی است و در آن با آدم‌های واقعی سرو کار داریم؛ اما وقتی پیش می‌رود داستان آن نامشخص است. این اشکال مبتلا به تئاتر ایران است و در قدم اول از نزدیک شدن به موضوعی که در مخاطب دافعه ایجاد می‌کند ناشی می‌شود.»
این استاد دانشگاه با اشاره به تجربیات خود در حوزه نمایشنامه‌نویسی دفاع مقدس گفت: «شما هم مانند من از ابتدا 50 درصد مخاطبان خود را باخته‌اید. در این حوزه آنقدر بد با مخاطب برخورد شده که اکنون پیش فرض ها باعث دافعه در او می‌شود. گرچه در جهان، آثار بزرگ و مترقی درباره جنگ و آثار بسیار بزرگ با موضوع ادیان الهی وجود دارند؛ اما در کشور ما کمتر نمونه‌های صادقی از این دسته آثار وجود دارد. نویسنده مدام باید در حوزه‌های امنی حرکت کند که از پیش شناخته شده‌اند. شما باید برای مخاطبی درباره جنگ بنویسید که جنگ، لطمات، افتخارات و حتی آثار متعدد سینمایی و ادبی را پشت سر گذاشته و بدست آوردن رضایت او کار را بسیار دشوار می‌کند.»
وی در بررسی نمایشنامه به توسل نویسنده به کلیشه‌ها پرداخت و آن را مهمترین آسیب متن عنوان کرده و افزود: «وجود یک کلیشه احساسی مانند دختر شاعر پیشه در قلب ماجرا نمونه‌ای از این کلیشه‌هاست که در آثار بسیاری تجربه شده و بدترین نمونه‌ها نیز آنهایی هستند که شخصیت‌های دیگر به سراغ این شخص احساساتی می‌روند. نمونه‌هایی چون شخصیت نویسنده، شاعر، هنرمند، نقاش و دانشمند نابغه و... در آثار نویسندگان بسیاری دیده می‌شوند که در ایران هرگز نمونه‌های موفقی نبوده‌اند. آنهایی موفق‌تر بوده‌اند که به حواشی زندگی این افراد پرداخته اند.  نویسنده نمایشنامه در "قاب‌های تمام قد" از زمانی که این شاعره را بومی انتخاب کرده 10 در صد از باورپذیری تماشاگر را نیز از دست داده است.
آقاخانی راه گریز از کلیشه یاد شده را پرهیز از ورود در حوزه اندیشگی شخصیت‌های احساساتی عنوان کرده و ضمن پرداختن به برخی از نمونه‌ها توضیح داد: «این وهم ماست که شاعر را مدام در حال گریه برای برگ گلی تصور می‌کنیم. فردی که از آغاز با نگاهی دوخته به افق همه درونیات خود را بیرون می‌ریزد، یا دیوانه است یا ادای نویسندگی در می‌آورد.»
این درام نویس در بخش دیگر جلسه به درگیر کردن شخصیت اصلی در موقعیت‌های تازه پرداخت و گفت: «در این نمایشنامه برای نشان دادن بلوغ شخصیت اصلی تنها برخورد با افراد دیگر وجود دارد. اگر این صحنه‌ها حذف یا جابه‌جا شوند هم هیچ اتفاقی در متن نمی افتد. افرادی که به سراغ او می‌آیند در موقعیت‌هایی درگیرند و او تنها شاهد این درگیری‌هاست. بهترین اتفاق می‌تواند این باشد که شخصیت اصلی متن با ورود هر فرد در موقعیتی درگیر شود. شخصیت‌های زیادی را در زندگی واقعی می‌شناسیم که خوب حرف می‌زنند! اما نمی‌دانیم که در موقع عمل چگونه عمل می‌کنند. به یاد داشته باشید شخصیت مساوی است با عملی که انجام می دهد و نه حرفی که می‌زند.
آقاخانی شروع و پایان‌بندی نمایشنامه را نیز نیازمند بازپرداخت عنوان کرد و ضمن تشکر از نویسنده که با سعه صدر ، شنونده بررسی اثرش بود، مجال صحبت را به سپیده خمسه‌نژاد سپرد.
خمسه‌نژاد نیز نکات یاد شده را بسیار آموزنده عنوان کرده و در خصوص سلیقه خود در نمایشنامه‌نویسی گفت: «به شخصه آثاری که زمان در آن می‌ایستد را دوست دارم. به آثاری که در عرض پیش می‌روند، مانند آثار دوراس را علاقه‌مندم و برایم این سوال پیش آمده که آیا در عرض پیش رفتن اثر برای آن یک ایراد است؟»
آقاخانی در پاسخ به سوال این درام نویس جوان گفت: «اثر باید در چند دقیقه اول نحوه ارتباط مخاطب با خودش را مشخص کند. اگر بتواند این تعریف را بدهد که اثری داستان‌گو نیست موفق خواهد بود؛ اما در نمایشنامه شما این تعریف رویکرد دیگری دارد.»
دوازدهمین جلسه درس گفتارهایی درباره نمایشنامه‌نویسی با گفت‌وگوی تخصصی نویسندگان حاضر در این جلسه پیرامون آثار دفاع مقدس، گسترش عرضی نمایشنامه و ایستایی زمان، ارتباط شخصیت اصلی با دیگر شخصیت‌های نمایشنامه و... ادامه یافت.