چه کشکی، چه پشمی؟! ... *
*چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت،
خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن
طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
در حال مستاصل شد ....
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت
سالم پایین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود
را محکم گرفت.
گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری
بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی...
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی کمی پایین تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و
گفت: مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم
غلط زیادی که جریمه ندارد.
*احمد شاملو*
به گزارش دریافتی سایت ایران تئاتر از ستاد خبری پنجمین جشنواره نمایشنامه خوانی مولوی، در این جلسه که با حضور جمعی از دانشجویان و هنرمندان تئاتر برگزار شد، آسیبهای پیش از مشاهده در نمایشنامههای دفاع مقدس مورد بررسی قرار گرفت.
ایوب آقاخانی در آغاز از تعدادی از حاضران در جلسه خواست که داستان نمایشنامه را تعریف کنند و ناتوانی این افراد از تعریف داستان را یکی از مسائل نمایشنامه "در قابهای تمام قد" ارزیابی کرد و توضیح داد: «وقتی مخاطب تنها میتواند بگوید که نمایشنامه درباره چیست به ضعف نمایشنامه اشاره کرده است. نمایشنامه داد میزند داستانی است و در آن با آدمهای واقعی سرو کار داریم؛ اما وقتی پیش میرود داستان آن نامشخص است. این اشکال مبتلا به تئاتر ایران است و در قدم اول از نزدیک شدن به موضوعی که در مخاطب دافعه ایجاد میکند ناشی میشود.»
این استاد دانشگاه با اشاره به تجربیات خود در حوزه نمایشنامهنویسی دفاع مقدس گفت: «شما هم مانند من از ابتدا 50 درصد مخاطبان خود را باختهاید. در این حوزه آنقدر بد با مخاطب برخورد شده که اکنون پیش فرض ها باعث دافعه در او میشود. گرچه در جهان، آثار بزرگ و مترقی درباره جنگ و آثار بسیار بزرگ با موضوع ادیان الهی وجود دارند؛ اما در کشور ما کمتر نمونههای صادقی از این دسته آثار وجود دارد. نویسنده مدام باید در حوزههای امنی حرکت کند که از پیش شناخته شدهاند. شما باید برای مخاطبی درباره جنگ بنویسید که جنگ، لطمات، افتخارات و حتی آثار متعدد سینمایی و ادبی را پشت سر گذاشته و بدست آوردن رضایت او کار را بسیار دشوار میکند.»
وی در بررسی نمایشنامه به توسل نویسنده به کلیشهها پرداخت و آن را مهمترین آسیب متن عنوان کرده و افزود: «وجود یک کلیشه احساسی مانند دختر شاعر پیشه در قلب ماجرا نمونهای از این کلیشههاست که در آثار بسیاری تجربه شده و بدترین نمونهها نیز آنهایی هستند که شخصیتهای دیگر به سراغ این شخص احساساتی میروند. نمونههایی چون شخصیت نویسنده، شاعر، هنرمند، نقاش و دانشمند نابغه و... در آثار نویسندگان بسیاری دیده میشوند که در ایران هرگز نمونههای موفقی نبودهاند. آنهایی موفقتر بودهاند که به حواشی زندگی این افراد پرداخته اند. نویسنده نمایشنامه در "قابهای تمام قد" از زمانی که این شاعره را بومی انتخاب کرده 10 در صد از باورپذیری تماشاگر را نیز از دست داده است.
آقاخانی راه گریز از کلیشه یاد شده را پرهیز از ورود در حوزه اندیشگی شخصیتهای احساساتی عنوان کرده و ضمن پرداختن به برخی از نمونهها توضیح داد: «این وهم ماست که شاعر را مدام در حال گریه برای برگ گلی تصور میکنیم. فردی که از آغاز با نگاهی دوخته به افق همه درونیات خود را بیرون میریزد، یا دیوانه است یا ادای نویسندگی در میآورد.»
این درام نویس در بخش دیگر جلسه به درگیر کردن شخصیت اصلی در موقعیتهای تازه پرداخت و گفت: «در این نمایشنامه برای نشان دادن بلوغ شخصیت اصلی تنها برخورد با افراد دیگر وجود دارد. اگر این صحنهها حذف یا جابهجا شوند هم هیچ اتفاقی در متن نمی افتد. افرادی که به سراغ او میآیند در موقعیتهایی درگیرند و او تنها شاهد این درگیریهاست. بهترین اتفاق میتواند این باشد که شخصیت اصلی متن با ورود هر فرد در موقعیتی درگیر شود. شخصیتهای زیادی را در زندگی واقعی میشناسیم که خوب حرف میزنند! اما نمیدانیم که در موقع عمل چگونه عمل میکنند. به یاد داشته باشید شخصیت مساوی است با عملی که انجام می دهد و نه حرفی که میزند.
آقاخانی شروع و پایانبندی نمایشنامه را نیز نیازمند بازپرداخت عنوان کرد و ضمن تشکر از نویسنده که با سعه صدر ، شنونده بررسی اثرش بود، مجال صحبت را به سپیده خمسهنژاد سپرد.
خمسهنژاد نیز نکات یاد شده را بسیار آموزنده عنوان کرده و در خصوص سلیقه خود در نمایشنامهنویسی گفت: «به شخصه آثاری که زمان در آن میایستد را دوست دارم. به آثاری که در عرض پیش میروند، مانند آثار دوراس را علاقهمندم و برایم این سوال پیش آمده که آیا در عرض پیش رفتن اثر برای آن یک ایراد است؟»
آقاخانی در پاسخ به سوال این درام نویس جوان گفت: «اثر باید در چند دقیقه اول نحوه ارتباط مخاطب با خودش را مشخص کند. اگر بتواند این تعریف را بدهد که اثری داستانگو نیست موفق خواهد بود؛ اما در نمایشنامه شما این تعریف رویکرد دیگری دارد.»
دوازدهمین جلسه درس گفتارهایی درباره نمایشنامهنویسی با گفتوگوی تخصصی نویسندگان حاضر در این جلسه پیرامون آثار دفاع مقدس، گسترش عرضی نمایشنامه و ایستایی زمان، ارتباط شخصیت اصلی با دیگر شخصیتهای نمایشنامه و... ادامه یافت.