صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

جدال حافظ با کوته بینان و قشریون

جدال حافظ با کوته بینان و قشریون

نویسنده:دکترهیبت اله باقی

حدیث آرزومندی، که در این نامه ثبت افتاد     همانا بی غلط باشد، که حافظ داد تلقینم
"حافظ"

این رند خطه شیراز کیست که در طول عمر تقریبی هفتاد ساله اش آنگونه زیست  که نشانی از زندگی شخصی خود بجای نگذاشت. نه یادداشتی از خود باقی گذاشت و نه برگی از خاطراتش.  ولی امروز بعد از بیش از 750 سال که از مرگ او می گذرد، صدایش را  از پشت قرون و اعصار، رساتر از زمانۀ او می شنویم. پس از مرگ، همچون سمندری از درون خاکستر برخاست و رازهای زمانه اش را با مشتاقانش در میان نهاد. برخلاف رسم متداول شاعران، حافظ حتی دیوان شعر خود را در زمان حیاتش  تنظیم نکرد.  نمی دانیم که آیا همسر و فرزندی داشته است یا نه. زندگی و اشعارش پر از رمز و راز است.  براستی این رند کیست که با اینکه در فقر، مسکنت، تنهایی و بیماری در گذشت و با اینکه متشرعان و قشریون مذهبی بارها قصد تخریب آرامگاه و زدون نامش را کردند ولی امروز بسیاری از فارسی زبانان از دیوان شعرش فال می گیرند، او را کاشف راز می دانند و از او می خواهند تا تصویری از آینده شان ترسیم کند و  آرامگاهش را زیارتگه رندان جهان می خوانند.  بعد از مرگ او، پیرامون زندگی اش افسانه ها ساخته شد و هر کس اشعار او را از پشت عینک آرزوها، تجربیات وتعصبات خود تفسیر و تعبیر می نمود.  تو گویی  فراموش شد که شاعر در هر شعرش پیامی دارد و و با استفاده از مفاهیم نمادین سعی در انتقال آن پیام ها داشته است.   این موضوع نیز ازتصادفات و اتفاقات تاریخ است که تشابهات بسیاری بین زمان معاصر و دوران زندگی حافظ وجود دارد، چنان که انعکاس آنرا دربسیاری از غزلیات اومی توان یافت.

دربین شاعران بزرگ ایران، زندگی و اشعارهیچ شاعری مانند خواجه حافظ ، مورد پژوهش قرار نگرفته است.بدیهی است که دلیل عمده این پژوهش ها، این است که گرچه غزلیات بدیع این شاعر، در زمان او ورد زبان ها بود، ولی شاعر، در زمان حیاتش دیوان اشعار خود را تنظیم نکرد و در واقع پس از مرگش دیوان اشعار او جمع آوری شد و انتشار یافت.  تقریبا بیست سال بعد از مرگش دیوان ناقصی از او با بیست غزل تنظیم شد و حدود صد سال بعد از مرگش دیوان نسبتا کاملی با 495 غزل از اوتدوین یافت.  شادروان دکتر خانلری برای جمع آوری و تدوین غزلیات حافظ به 14 نسخه مختلف دست یافت که  با هم اختلاف زیادی داشته اند و با مقایسه آن نسخه ها، دیوان حافظ خانلزی را تنظیم و منتشر ساخت. ولی بسیاری از پژوهشگران حافظ شنا س، معتبرترین دیوان حافظ را نسخه ای می دانند که محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی جمع آوری و منتشر کرده اند.  تصرف در اشعار حافظ بسیار فراوان است. گویا بسیاری از خوشنویسان با تغییر بعضی از کلمات شعر حافظ، سعی داشته اند تا آن کلمات را به منظور زیبایی خط تغییر دهند و گاهی نیز مفهوم شعر را با آرزوهای خودشان تطبیق می داده اند. هوشنگ ابتهاج -سایه-  در مقدمۀ طولانی و مفصلی که بر "حافظ به سعی سایه " نوشته است، با دلایل و مدارک فراوان نشان داده است که خود حافظ بنا بر مقتضای حوادث و وقایع زمانش، تغییراتی در اشعارش ایجاد کرده است. آنهایی که دوست دارند نسخه ای معتبر از کتاب حافظ را داشته باشند به نظر من "حافظ به سعی سایه" با مقدمۀ عالمانه وتوضیحات او در زیر هر غزل، بر سایر نسخه های موجود برتری دارد. آنهایی که با تکنولوژی امروزی تر آشنا هستند، سی دی "لسان الغیب 2" که مشخصات آن در بخش آخر مقاله آمده است بسیار جامع و کامل است. راه آسان تر برای آنها که با کامپیوتر و اینترنت سر و کار دارند این است که نام "دیوان حافظ" را در حاملِ "گوگل" تایپ کنند و غزل مورد علاقه خود را با شرح آن غزل بخوانند.

 فرض این مقاله براین است که کلمات وجملات وسیله ارتباط بین انسانهاست و ایجاد هر ارتباطی به زبان خاص خود نیاز دارد.  وحافظ شاعر بزرگ ما برای کاربرد واژه هایش در قالبی موزون و قافیه دار، موضوع و مفهوم خاصی را در ذهن خود داشته که می خواسته است آن مفهوم را بازبان شعر به خواننده شعرش منتقل سازد. تصور نمی رود که شاعر می خواسته است با گزینش کلماتی موزون و زیبا اثری را ارایه دهد تا خواننده هر گونه که خواست از آن برداشت کند. به عنوان مثال، وقتی او از محتسب سخن می گوید، خوانندگان شعرش در زمانۀ او می دانستند که او اشاره به امیر محمد مظفری،حاکم متشرع و مستبد فارس دارد.

خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
                                      که سازشرع از این افسانه بی قانون نخواهد شد

بسیاری از واژه هایی را که حافظ بکار می برد معانی گسترده ای دارند و نمی توان صرفا با مراجعه به فرهنگ لغات، معانی آنها را دریافت.  درک پیام این شاعر به  کوشش، تلاش و پژوهش بسیاری نیاز دارد.  حافظ از ترس محتسب، فقیهان و قشریون مذهبی، کلام و پیام خود را در پوششی از سمبل و ایهام و کنایه بیان می کند و بدون تردید مخاطبان زمان شاعر با این نمادها  آشنایی داشته و پیام او را درک می کرده اند.

من این خطوط نوشتم چنانکه غیر نداند
                          تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

پیام اصلی این مقاله این است که برای درک و فهم معانی غزلیات این شاعر بزرگ، ابتدا باید ازتفسیر و تعبیر های شخصی و دلبخواه از اشعاراو خود داری نمود وبرای  پی بردن به معانی اشعار پراز رمز و رازش،  پژوهش هایی را که در باره تاریخ عصر حافظ موجود است مطالعه کرد، وسپس ارتباط بسیاری از اشعار او را با رویدادهای خاص زمان او کشف کرد.

محدود بودن اطلاعات ما در باره زندگی شخصی شاعر

سال تولد حافظ حدود 1301 میلادی برآورد شده و سال مرگش را ، هرچند به طور دقیق نمی دانیم، ولی به تقریب 1372 میلادی ثبت شده است. حافظ در عمری حدود هفتاد سال چنان زندگی کرد که نمی توان زندگی واقعی او را ترسیم کرد. بسیاری ازآنچه را که از احوال شخصی و فردی او می دانیم تقسیر و تعبیری از اشعار اوست. به عنوان مثال به راستی نمی دانیم که آیا او همسر داشته است یانه، ولی به استناد بیت زیر حدس زده اند که او همسربلند بالایی داشته است:

مرا در خانه سروی هست کاندر سایۀ قدش
                                                  فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم

شاید این همان یار کمان ابرویی باشد که با مرگش، شاعر را در غم و حرمان رها کرد:

آه و فریاد که از چشم  حسود مه چرخ        در لحد، ماه کمان ابروی من منزل کرد

آیا این همان زنی نیست که بعد ها در افسانه سازی ها در بارۀ حافظ،  نام "شاخ نبات" بر خود گرفت، و آیا این همان زنی نیست که شاعر در روزگار پیری و بیماری به یاد او چنین می سراید:

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید     که می رویم به داغ بلند بالایی

نمی دانیم که به راستی حافظ فرزندی داشته است یا نه، ولی با استناد به بیت زیر می نویسند که شاعر فرزندی داشته است که با مرگ خود، شاعر را سخت متاثر کرده است:

از آن زمان که ز پیشم برفت رود عزیز
                                                کنار دامن من همچو رود جیحون است

( توضیح: رود در مصرع اول به معنی فرزند است، که در ترکیب "زاد و رود" هم می آید)

صرفنظر از زندگی شاعر که در پرده ای از ابهام پوشیده است، غزلیات او نیز پراز رمز و راز است وهرچه از عصر حافظ دورتر شدیم  بر ابهام معانی و مفاهیم اشعار او افزوده شد، به طوری  که هرکس اشعار حافظ را آنگونه که دوست دارد و برمذاقش خوش می آید تفسیر می کند.

حافظ و ترس از کوته بینان و قشریون مذهبی

در باره این که چرا حافظ در زمان حیاتش دیوان غزلیاتش را جمع آوری نکرد، علت عمدۀ آن را می توان ترس از متعصبان مذهبی و  حاکمان قشری ذکر نمود. حافظ در یکی از آشفته ترین دورانهای تاریخ کشور ما می زیسته است و بسیار مورد آزار حکومت های خود کامه و قشریون مذهبی زمانه اش قرار گرفته است.  از این رو سعی کرده است با بکار بردن زبانی نمادین (سمبلیک) و پراز ایهام پیام خود را به مردم برساند، به گونه ای که فتنه ای برنخیزد. ابیات زیر شاهدی بر این مدعاست که شاعر مورد آزار قرارگرفته است :

     رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت
                  مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد
یا:

     گر از این منزل غربت به سوی خانه روم
                          دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم

یک وقت شایع شد که بعضی از فقیهان زمان به استناد بیت زیر به این نتیجه رسیده اند که حافظ معتقد به روز قیامت نیست و چون شک در روز قیامت کفراست، قصد تکفیر او را دارند:

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
                                        وای اگر از پس امروز بود فردایی

حافظ که سخت از این شایعه به وحشت افتاده بود به نزد یکی از شیوخ زمان به نام" شیخ زین الدین ابوبکر"، که با او رابطه دوستی داشت، رفت و ماجرا را برایش شرح داد وبرای رهایی از این مهلکه از او یاری خواست.  شیخ، به حافظ پیشنهاد کرد که از آنجا که نقلِ کفر، کفر نیست، قبل از این بیت، بیت دیگری بیاورد تا آن بیت را به  صورت نقل قول در آورد. حافظ نیز چنین می کند و بدین ترتیب خود را از مهلکه می رهاند:

این حدیثم چه خوش آمد که سحر گه می گفت
                        بر در میکده ای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
                          وای اگر از پس امروز بود فردایی

حتی بعد از مرگ شاعر نیز کوته بینان و قشریون مذهبی خصومت خود را نسبت به او نشان دادند و چندین بار قصد تخریب آرامگاه او را داشتند، ولی گذشت زمان نشان داد که  دیوان غزلیات او یکی از پرخواننده ترین کتب در بین فارسی زبانان است. در شرایط  حاکم بر کشورمان، بعضی از هموطنان ما، بیت های زیر از حافظ  را به حافظه سپرده اند و با زمزمۀ این ابیات، وضعیت  پیرامونشان را در کوتاه ترین جملات توصیف می کنند. گویی حافظ این ابیات رابرای شرایط کنونی جامعه ما سروده است:

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
                                                 دامِ تزویر مکن چون دگران قرآن را
یا:

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
                                                چون نیک بنگری همه تزویر می کنند

یا:

در میخانه ببستند خدایا مپسند                       که درِ خانۀ تزویر و ریا بگشایند

یا:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
                                          چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

یا:

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد        که می حرام ولی به ز مالِ اوقاف است

یا:

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند     پنهان خورید باده که تعزیر می کنند

این بیت آخر نیز دلیل روشن دیگری است برای مشابهت شرایط کنونی جامعه ما با عصر حافظ در دوران حکومت امیرمحمد مظفری (بعدا در بارۀ این امیر در نوبتی دیگر سخن خواهیم گفت). نگارنده در دوران دانشجویی ام در ایران قبل از انقلاب، برای پیدا کردن معنی کلمۀ تعزیر ( به معنی تادیب و مجازات فقهی)  که کلمۀ چندان آشنایی به نظر نمی رسید، مجبور بودم به  فرهنگ لغت مراجعه کنم.  ولی امروز با وجود اداره ای بنام "ادارۀ کل تعزیرات" در تهران، تصور نمی کنم هموطنان ما برای پیدا کردن معنی "تعزیر" در این شعر حافظ ، نیازی به مراجعه به فرهنگ لغت داشته باشند، و البته افرادی نیز معنی این واژه را با پوست و استخوان خویش احساس کرده اند.

اجازه بدهید در اینجا به یکی از خصومت های دیرینۀ فقیهان نسبت به حافظ آن گونه که در" وبلاگ " یکی از روزنامه نگاران داخل ایران به نام آقای محمد نوری زاد، در ماه سپتامبر همین سال آمده بود و جنجالی در مطبوعات ایران بپا کرد، اشاره ای بکنم. این نویسنده که شهرتش به خاطر تهیه سریال ها و فیلم های مذهبی است، به عنوان آن که به "حریم مرجعیت" توهین کرده، تحت تعقیب مقامات قضایی قرار گرفته است. آقای محمد نوری زاد در وبلاگ خود با لحنی خیرخواهانه به انتقاد از روحانیت پرداخته است. او به ویژه به مسألۀ سانسور در وزارت ارشاد، ازجمله تصرفات زیاد در دیوان حافظ به مراعات حساسیت روحانیت نسبت به این شاعربزرگ، اشاره کرده است. محمد نوری زاد می نویسد:

" متصدیان بیش از نیمی ازاشعار حافظ را به دلیل اهانت به ساحت شیخ و گربۀ زاهد و شخص عابد و آقایان اهل فتوا و منبر و واعظین و ریاکاری و تزویر این جماعت .........غیر قابل چاپ دانسته و زیر بسیاری از اشعار استغنایی او قلم قرمز کشیده اند."

لابد مانند لغت نامۀ دهخدا که با تغییرات و تحریفات بسیار چاپ جدید آن به بازار آمده است، باید منتظر دیدن دیوان جدیدی از حافظ، با تحریفات وزارت ارشاد جمهوری اسلامی باشیم.

کلام آخر

و تو گویی این داستان تاریخ و فرهنگ استبداد زدۀ ماست که باز هم در دوران ما، خود را تکرار می کند. انگار حافظ در همین روزگار ما می زیسته است.  قشریون مذهبی، از زنده یاد شاعربزرگ معاصر، احمد شاملو حتی بعد از مرگ او، در هراسند و سنگ قبر سادۀ او را تا کنون چندین بار شکسته اند و امسال از برگزاری مراسم سالروز مرگ او جلوگیری کردند. اگر حافظ در بارۀ بیدا د گران پیرامونش سرود که:

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند       پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید             مشکل حکایتی است که تقریر می کنند
ناموس عشق و رونق عشاق می برند         منع جوان و سرزنش پیر  می کنند

ولی شاملو، شاعر روزگار ما شرایط پیرامونش را چنین توصیف می کند:

دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می دارم
دلت را می بویند
روزگار غریبی است، نازنین
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد.
روزگار غریبی است، نازنین
آن که بر در می کوبد، شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد.

آری هر سنگی که از فلاخن حاکمان مستبد رها می شود، ابتدا به سوی شاعران و نویسندگان آزاد اندیش و آزادیخواه جامعه ما  رها می شود. ولی تفاوت عمده ای که عصر ما با زمان حافظ دارد، این است که  با تحولات و پیشرفت های عصر اینترنت و وجود هزاران "وبلاگ" ، اندیشمندان جامعه ما، همین امروز با نوشته های خود، تاریخ عصر و روزگار ما  را به روشنی به ثبت می رسانند و صدای اعتراضشان را به گوش انسان های آزاده در سراسرجهان می رسانند.

برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه نمایید:

1. تاریخ عصر حافظ  –دکتر قاسم غنی   - 1380، تهران- انتشارات زوار
2. فرهنگ اشعار حافظ – احمد رجایی – 1376، تهران- انتشارات علمی
3. ازکوچۀ رندان، دکتر زرین کوب – 1381 – تهران- انتشارات سخن
4.حافظ نامه (دوجلد) –بها الدین خرمشاهی –  1368- تهران- انتشارات سروش
5. حافظ به سعی هوشنگ ابتهاج، سایه- 1373- تهران – انتشارات هوش و ابتکار
6. عرفان و رندی در شعر حافظ - داریوش آشوری -  1382- تهران- نشر مرکز

7.لسان الغیب حافظ 2، (سی دی). بر اساس نسخه علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی،
قرایت کلیه غزلها توسط علی موسوی گرما رودی،مقدمه با صدای خرمشاهی، ترجمه انگلیسی از هنری کلارک. شامل واژه نامۀ  دیوان حافظ، به همراه اجرایِ آوازی تعدادی از غزلیات.

چه شعرهایی را بیشتر دوست داریم

از شاملو چه شعرهایی را بیشتر 

 دوست داریم  

 و چرا؟

درود . نمی دونم از کجای شعر شاملو باید شروع کرد و آغاز یک بحث چطوری باشه بهتره. اما باید خیلی ساده از یه جایی شروع کرد. انتخاب اینکه کدام شعر شاملو را بیشتر دوست دارم خیلی سخته ولی این کار یه خوبی داره و اینکه همه ی شعر های شاملو رو می خونیم و در موردش فکر میکنیم  و به همدیگه معرفی می کنیم. شاملو شاعر بسیار بزرگیه  و به گفته ای حافظ زمان خودش بود.  من شعر کبود از مجموعه ی هوای تازه را  بسیار زیاد هم خوندم هم دوستش دارم. به نظر من این شعر از خیلی ابعاد قابل بررسیه.   اوج تصویر سازی ذهنی، نوع انتخاب واژه ها که به نظر من گرم و پر حرارتند. آتشی که نا خواسته در دل و ذهن به پا میکند. اما در عین حال سردی خاصی شما را مبهوت در خود نگه میدارد. البته آنچه که من میگویم چیزیست که از درون حس میکنم و جدای از نقد های ادبی ست.
زیر ِ خروش و جنبش ِ ظاهر
زیر ِ شتاب ِ روز و شب ِ موج
در خلوت ِ زننده‌ی ِ عمق ِ خلیج ِ دور
آن‌جا که نور و ظلمت، آرام خفته‌اند
درهم، ولی گریخته از هم،
آن‌جا که راه بسته به فانوس‌دار ِ روز،
آن‌جا که سایه می‌خورد از ظلمت‌اش به روی
رویای ِ رنگ دختر ِ دریای ِ دور را ــ
آن‌جا کبود خفته
 نه غم‌گین نه شادمان..
چیزی که به نظر من اینگونه تصویر سازی و تشبیه ناب را به اوج رسونده جز روح و کلام شاملو نبوده که دو چیز متضاد در ظاهر را به گونه ای با هم در آمیخته که نه اینکه از هم جدا شدنی نیستند تو گویی یک آفریده ی بی مانند است.
"بی‌انتهای رنگ ِ دو چشم ِ کبود ِ تو
وقتی که مات می‌بَرَدَت، با سکوت ِ خویش
خاموش و پُرخروش
چون حمله‌های ِ موج بر ساحل، به‌گوش‌کر،
آن‌جا که نور و ظلمت داده به پُشت پُشت
آشوب می‌کند!
حتی اینقدر این تصویر زیباست که تصورش در ذهن ، زیبایی را به شگفتی وا میدارد."بی‌انتهای رنگ ِ دو چشم ِ کبود ِ تو
وقتی که مات می‌بَرَدَت، با سکوت ِ خویش... خود این تصویر آنقدر ذهن را به اعماق زیبایی فرو میبرد که مست در معنی میشویم ولی پس از آن شاملو تصویر و تشبیهی شگرف تر میسازد:
چون حمله‌های ِ موج بر ساحل، به‌گوش‌کر،
پس از این میگوید:
ای شرم!
 
ای کبود!
 
تنها برای ِ مردمک ِ چشم‌های ِ اوست
گر می‌پرستم‌ات.
اینجاست که شاملو شاعری خیال انگیز، واژه پردازو معنی آفرین است.
"خاموش‌وار خفته‌ی ِ این مردم ِ کبود
در نغمه‌ی ِ فسون‌گر ِ جنجال ِ چشم ِ تو
نُت‌های ِ بی‌شتاب ِسکوت است.
 
یا آن‌که ناگهان در یک سونات ِ گرم
بعد از شلوغ و همهمه‌ی ِ هرچه ساز و سنج
بر شستی‌ی ِ پیانو
تک‌ضربه‌های ِ نرم.
این رنگ ِ خواب‌دار
در والس‌های ِ پُرهیجان ِ دو چشم ِ تو
نُت‌های ِ تُرد و نرم ِ سکوت است."
شاملو موسیقی را خوب میشناسد ؟. زبان موسیقی به زبان شعر شاملو تشبیه شده یا بر عکس آن؟ هر کس موسیقی را بشناسد خوب میفهمد شاملو چه گفته است و هر کس شعر شاملو را در عمق وجود لمس میکند میتواند یک لحظه ی با شکوه در موسیقی را به خوبی درک کند. ولی جدای از این باز به این میرسیم که رشته ی ارتباط شاملو با هر چه زیباییست، پیوندی ژرف دارد.
"تنها برای ِ مردمک ِ چشم‌های ِ تو
سنگین ِ نرم ِ خفته‌ی ِ عمق ِ خلیج را
بُت‌وار می‌پرستم...
ای شرم!
 
ای کبود!
 
تنها برای ِ مردمک ِ چشم‌های ِ اوست
گر می‌پرستم‌ات.

 

گشایش

 در کتابی قدیمی و مطمئن خواندم این دوبیت را که هر کس از روی خلوص نیت بخواند انشاالله گره اش باز می شود . اگر خواندید و نتیجه بخش بود ما رو هم دعا کنید .

 

ای آنکه بملک خویش پاینده تویی     در ظلمت شب صبح نماینده تویی  

کار من بیچاره قوی بسته شده         بگشای خدایا که گشاینده تویی