ارتباطی که حتی تماشاگری را که این نوع زندگی و این آدمها را نمیشناسد تحت تاثیر قرار میدهد.
رعایت قواعد کلاسیک و کمک در به کاتارسیس رسیدن تماشاگر از خصوصیات بارز این نمایش است که به مدد شیوه اجرای رئالیستی آن و رعایت جزییات حاصل میشود.
آنچه به عنوان دیدگاه جامعه شناسانه- روانشناسانه اثر ذکر شد، اتفاقی است که در روند داستان با آن مواجه میشویم. نحوه لباس پوشیدن کاراکترها، لحن آنان در هنگام حرف زدن، شکل روابط افراد یک خانواده که همگی از یک خون هستند، صحنهای که جزییات اجرایی فراوان دارد و.... همگی در نزدیک شدن فضای نمایش به این دیدگاه موثر هستند.
کاراکترهای نمایش کاملا قابل باور هستند و این توفیقی است که این نمایش به دست آورده چرا که در نمایشهای رئالیستی یکی از مشکلترین مسئولیتهای نمایشنامهنویس و کارگردان باوراندن کاراکترها و محیطی که در آن به سر میبرند به تماشاگران است. کاراکترهای این نمایش دو پسر و یک دختر خانوادهای بیپدر هستند که همراه مادر خود زندگی میکنند. کاراکتر دیگر آقای شیبانی صاحبخانه آنان است. در ابتدای امر به نظر میرسد هادی که پسر بزرگتر خانواده است خود را رییس کل امور خانواده محسوب میکند. او که پس از مرگ پدر، نان آور خانواده است علاوه به نقش پدری که برای خانواده بازی میکند، نقش برادر بزرگتر را نیز ایفا مینماید. مرور زمان و خستگیهای ناشی از به دوش کشیدن بار خانواده از او فردی کج خلق و غیر قابل تحمل ساخته است. عضوی از اعضای خانواده که بیش از آنکه همانند پدری مهربان باشد برادری عصبی و غیرقابل کنترل است. حد عصبیت او تا جایی است که مادر و خواهر خود را کتک میزند و به بهانههای ناچیز در خانه دعوا و دگیری ایجاد میکند. اما این فقط یک بعد کاراکتر هادی است که البته بیشتر هم به آن پرداخته شده است، بعد دیگر کاراکتر او برادری سر حال است که با خواهرش شوخی میکند، برای او کتاب میخرد و لابهلای ورقهای کتاب پول میگذارد. کاراکتر هادی یکی از کاراکترهای پخته و پرداخت شدهای است که هم در نمایشنامه و هم در کارگردانی و بازیگری موفق بوده است.
در محیط خانه فضایی مردسالار حاکم است که رفتارهای هادی بر آن دامن میزند. مشکل او با طرز راه رفتن و لباس پوشیدن زهرا خواهر کوچکش، سر کار رفتن او و کار کردنش بر روی پروژه تحقیقیای که میتواند با آن در جشنواره خوارزمی کسب مقام کند، نه تنها از خشونت و عصبیت او مایه میگیرد بلکه به کمبودهای او که ناشی از درس نخواندن و تبدیل شدن به رانندهای ساده که باید تا ابد برای کمک به خانواده کار کند و نتواند خانوادهای جدید تشکیل دهد، بازمی گردد. در تقابل با این رفتار هادی، خانوادهای را میبینیم که فضایی مردسالار در آن حاکم است. فضایی که در آن همه از او فرمان میبرند و یا اگر فرمان نبرند، حداقل از او میترسند. شورشی علیه او صورت نمیگیرد و اصولا در آن محیط امکان کوچکترین مخالفتی وجود ندارد تا جایی که در صحنهای که هادی با موضوع کار کردن زهرا برای آقای شیبانی روبرو میشود چنان وحشیانه او را به باد کتک میگیرد که پای او می شکند و زهرا نیز مطیعانه با این موضوع کنار آمده و تنها بازپس گرفتن تحقیقاتش برایش مهم است. این برخورد در هنگام موتور خریدن حبیب نیز با خشونتی کمتر تکرار میشود و باعث میشود هادی سر درددل خود را گشوده و از طلسم یاری رساندن به خانواده که در آن گیر افتاده سخن بگوید. در عین حال میبینیم که هادی تنها در تقابل با خانواده خود چنین رفتاری دارد و در حین صحبت تلفنی با دختر مورد علاقهاش صد و هشتاد درجه تغییر کرده و به آدمی دیگر تبدیل میشود. گویی رفتار او در خانه راهی است برای انتقام گرفتن از سالها و ایدهها و آرزوهایی که در این خانه و در کنار خواهر و برادر و مادرش از دست داده است در حالی که جز این نیز راهی در برابر او نبوده و مجبور به انتخاب این راه و پذیرفتن نقش پدری بوده، که دل خوشی نیز از آن ندارد.
از جهتی دیگر میتوان این نمایش را تقابل جمع با فرد نامید. خط قرمزی در این خانواده وجود دارد که هادی در یک طرف آن ایستاده و مادر و خواهر و برادرش در سوی دیگر آن ایستادهاند. هیچ کدام آنها نمیتوانند از این خط عبور کنند و با دیگری رابطهای سالم برقرار کنند. در عین حال بین مادر خانواده و پسر و دختر کوچکترش هم فاصلهای وجود دارد که شاید به پررنگی فاصله آنها با هادی نباشد اما در عین حال مانعی جدی برای ارتباط سالم و همدلی آنان با یکدیگر است. این درگیری بین جمع و فرد در تمام طول نمایش ادامه دارد. هادی به عنوان نیروی مخالف این جمع در عین منفور بودن محبوب نیز هست و این تضاد باعث جذابیت بیشتر این کاراکتر و رابطه او با اطرافیانش میشود. کاراکتری که دیگران نه میتوانند از او دل بکنند و نه میتوانند تحملش کنند.
دیگر کاراکترهای نمایش نیز پرداخته شده و باورپذیر هستند. زهرا با سری پر از آرمان و آرزو و غافل از آنکه چگونه همه چیز رو به فروپاشی پیش میرود و حبیب کاراکتری است که هنوز مایههای کودکی و پسر کوچک و دردانه بودن خانواده را با خود همراه دارد. مادر خانواده که او را مهندس صدا میزنند، ضبطهای کهنه را تعمیر میکند و درآمد مختصری از این راه دارد. او بیشتر در نقش میانجیای ظاهر میشود که به امید حل شرایط موجود مدام بین فرزندانش قرار میگیرد ولی در پایان نمایش با فشاری که بر او می آید دیگر نمیتواند رفتار هادی را تحمل کند و شورش نمایش که در عین حال نقطه اوج آن است نیز صورت میگیرد. نمایش قصیده نمناک شب علاوه بر کاراکتر محوری که هادی است، کاراکتر محوری دیگری دارد که شاید در نگاه نخست حضور او به پررنگی کاراکتر هادی نباشد. زهرا خواهر کوچکتر هادی مدتی طولانی و شبانه روز بر روی پروژهای کار کرده است و تمام امید او به شرکت دادن این پروژه در جشنواره خوارزمی است. در این نمایش تنها هادی نیست که زندگیش تباه شده و آینده خود را از دست میدهد، زهرا روی دیگر هادی است. موفقیتهایی که او نداشته، درسی که او نخوانده، استعدادی که او نداشته، همه و همه در زهرا موجود است و شاید اینها موضوعاتی هستند که حساسیت هادی درباره او را دو چندان میکنند. در عین حال در پایان نمایش وقتی زهرا با پایی شکسته و تحقیقاتی سوخته شده، آخرین نفری است که از خانه خارج میشود، سرنوشت غم بار او همانقدر بر تماشاگر تاثیر میگذارد که سرنوشت غم بار هادی. برای او همه چیز فروپاشیده و از بین رفته است. در حالی که در دو کاراکتر دیگر یعنی مادر و حبیب همچنان میتوان انگیزههای ادامه دادن و رنج بردن را یافت.
کاراکتر دیگر این نمایش آقای شیبانی است که صاحبخانه این خانواده و دوست قدیمی پدر آنها بوده است. هادی با حساسیت، تنفر و خشم ویژه ای با این کاراکتر روبرو میشود. این تنفر تا جایی پیش میرود که به انتقامی هولناک میانجامد. انتقامی که بنیان زندگی تمام اعضای این خانواده را میسوزاند. در حالی که در طول نمایش به نظر میرسد نیروی مسلط و تعیین کننده نمایش هادی است اما کم کم، تماشاگر در مییابد که شیبانی نیروی بیرونیای است که زندگی آنان را چون مهرهای در دست داشته و به هر صورت که بخواهد میچرخاند. شیبانی نیرویی تاثیر گذار است که نادانسته روند داستان این خانواده را به سوی فاجعه پیش میبرد. تعلل او در برقراری ارتباط و بها دادن به خواستههای هادی و خانوادهاش باعث میشود تا نمایش هر لحظه به بحران نزدیک شود. بحرانی که او نزدیک شدنش را حس نمیکند و یا آن را نادیده میگیرد.
بازیها در این نمایش به غنای فضای رئالیستی کمک میکند و صحنهآرایی نمایش نیز با بهره گرفتن از جزییات رئالیستی در خلق این فضا تاثیرگذار است. در عین حال صحنهآرایی نمایش با قسمت کردن فضای بازی به سه بخشِ هال، آشپزخانه که با زمین اختلاف سطح دارد و پنجره که بازیها پشت آن صورت میگیرد به ایجاد میزانسنهای متنوع و نیز آفریدن فضایی رئالیستی و کاربردی کمک میکند.
کارگردانی نمایش نیز در جهت متن اصلی و با رویکردی رئالیستی به خوبی پاسخگوی انتظارات مخاطبان یک نمایش رئالیستی است.
قبرستانی جالب در روسیه |
قبرستانی عجیب در روسیه که طبق سنت آن منطقه بروی سنگ قبرها علایق ، شغل و یا علت مرگ فوت شده به تصویر کشیده شده