صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

لبخند باشکوه آقای گیل از 20 تیر ماه در تالار اصلی تئاترشهر

"لبخند باشکوه آقای گیل" از 20 تیر ماه در تالار اصلی مجموعه تئاترشهر
      
ایران تئاتر -  سرویس خبر  

نمایش"لبخند باشکوه آقای گیل" نوشته اکبر رادی و با کارگردانی هادی مرزبان از 20 تیر ماه در تالار اصلی مجموعه تئاترشهر اجرا می‌شود.
به گزارش سایت ایران تئاتر، با پایان اجرای نمایش"پنجره فولاد" تالار اصلی مجموعه تئاترشهر میزبان اجرای"لبخند باشکوه آقای گیل" خواهد بود.
نمایش"لبخند باشکوه آقای گیل" دیگر نمایشی است که اکبر رادی‏، متن آن را به نگارش درآورده است.
دراین نمایش بازیگرانی همچون بهزاد فراهانی، سعید نیک‌پور، فرزانه کابلی، مرتضی مسجد جامعی،‌ علی رامز، مهرخ افضلی، بهنام تشکر، آیدا قهرمان، هستی مرزبان، هستی آتشی و پیمان عبیری به ایفای نقش می‌پردازند.
سعید ذهنی به عنوان آهنگساز و مجید میرفخرایی به عنوان طراح صحنه، مرزبان را در اجرای این نمایش همراهی می‌کنند.
تالار اصلی طی دو هفته آینده در اختیار این گروه اجرایی قرار خواهد گرفت.







بزرگداشت منیژه محامدی
عکس: ناصر عرفانیان

گفت وگوی پاریس ریویو با لیلین هلمن نمایشنامه نویس

امروز زاد روز لیلین هلمن است
گفت وگوی پاریس ریویو با لیلین هلمن نمایشنامه نویس
      
ایران تئاتر -  سرویس بین‌الملل    

ترجمه:مجتبی پورمحسن
لیلین فلورنس هلمن بیستم ژوئن ۱۹۰۵ در نیواورلئان به دنیا آمد. پنج سالش که بود همراه خانواده اش به نیویورک رفت. او بین سال هاى ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۴ در دانشگاه نیویورک و در سال ۱۹۲۴در دانشگاه کلمبیا تحصیل کرد، اما تحصیلاتش را به پایان نرساند. در بین نمایشنامه نویسان بزرگ آمریکایى لیلین هلمن جایگاه ویژه اى دارد، اولین نمایشنامه او روباه‌هاى کوچک نام داشت. هلمن کلاً هفت نمایشنامه ارژینال و هفت نمایش اقتباسى نوشت. هلمن فیلمنامه‌هاى زیادى هم نوشت که از آن جمله مى توان به"ستاره شمالى" و "روباه‌هاى کوچک" اشاره کرد. او جایزه‌‌هاى زیادى را دریافت کرد که جایزه انجمن منتقدان نمایش نیویورک یکى از آنهاست. دو بار هم به خاطر نوشتن فیلمنامه هاى روباه هاى کوچک و ستاره شمالى کاندیداى دریافت جایزه اسکار شد. لیلین هلمن سى‌ام ژوئن سال ۱۹۸۴ درگذشت.
قبل از اینکه نمایشنامه بنویسید ژانرهاى ادبى دیگرى را تجربه مى کردید؟
بله، داستان کوتاه و شعر مى‌نوشتم. دو تا از داستان‌هایم در مجله‌اى به نام پاریس کامت که آرتور کوبر در آن کار مى کرد، چاپ شد. من و آرتور با هم ازدواج کردیم و در پاریس زندگى کردیم. بگذار فکر کنم ... به گمانم سال ۱۹۲۸ یا ۱۹۲۹ بود. داستان‌هاى زنانه‌اى بودند. چند سال پیش دوباره آن‌ها را خواندم‌. از آن داستان هایى بود که زن ها فکر مى کنند آخر داستان است.
آیا دشیل همت بود که به نمایشنامه نویسى ترغیبتان کرد؟
نه. او از تئاتر خوشش نمى آمد و همیشه از من مى خواست که رمان بنویسم. پیش از نوشتن نمایشنامه «زمان کودکان» با لوئیز کرانبنرگر نمایشنامه اى نوشتیم که "ملکه بزرگوار" نام داشت و درباره خانواده اى سلطنتى بود که مى خواستند بورژوا باشند. آنها از طبقه متوسط گریزان بودند. "دش" مى‌گفت نمایش خوبى نبود؛ چون لوئیز به سطرهایى که خودش نوشته بود، مى‌خندید و من هم به سطرهاى خودم.
بهترین نمایشنامه تان کدام است؟
این جور سئوال ها را دوست ندارم. همیشه آخرین نمایشنامه‌اى را که نوشته اید، بیش از بقیه دوست دارید. دوست دارید فکر کنید به مرور زمان پیشرفت کرده اید. اما مى‌دانید که همیشه این قاعده صادق نیست. خیلى کم پیش مى آید که نمایشنامه هایم را دوباره بخوانم. همان انگشت شمار دفعاتى که این کار را کرده ام بسیار تعجب کرده ام که چیزهایى را بهتر از آنچه فکر مى کردم خوب هستند، یافته ام. اما گمان مى کنم "باغ پاییزى" بهترین نمایشنامه‌ام باشد. اگر منظورتان این باشد که کدام یک از آثارم را بیشتر دوست دارم.
کسانى که شما را در اجراى شب اول اقتباس سیمونه سینور از "روباه‌هاى کوچک" در پاریس دیدند، مى‌گفتند که موقع اجرا صندلى تان را ترک کردید و در سرسرا قدم مى زدید.من در بیشتر اجراها بالا و پایین مى‌پرم. اما در آن شب خاص از چیزى که مى دیدم حیرت زده شدم. "روباه‌‌هاى کوچک" را دوست دارم، اما از آن خسته شده ام. فکر مى کنم اکثر نویسندگان مشهورترین آثارشان را زیاد دوست ندارند به خصوص اگر سال ها از نوشتنش گذشته باشد.
چطور شد که دوباره به موضوع و شخصیت هاى نمایش روباه هاى کوچک برگشتید؟ هفت سال بعد "بخش دیگرى از جنگل" را نوشتید؟
همیشه دلم مى خواست "روباه‌هاى کوچک" بخشى از یک سه گانه باشد - رجینا در "روباه‌هاى کوچک" سى و هشت ساله است و نمایش در سال ۱۹۰۰ مى گذرد. در فکر این بودم که او را در سال هاى ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۵ در اروپا دنبال کنم، زمانى که دخترش الکساندرا مى‌باید یک پیردختر مددکار اجتماعى شده باشد. زنى مأیوس و غمگین . در پرده سوم «روباه هاى کوچک» دیالوگى هست که بار نمایش را به دوش مى‌کشد. آنجا که مى‌گوید «آدم‌هایى هستند که زمین و آدم هاى روى آن را مى‌خورند مثل ملخ ها در کتاب مقدس و آدم‌هایى هم هستند که به آن‌ها اجازه چنین کارى را مى‌دهند.» گاهى فکر مى‌کنم درست نیست که بایستى و نگاهشان کنى.
در پایان نمایش الکساندرا به این نتیجه مى رسد که یکى از آن آدم هاى بى اراده نباشد. او مى خواهد مادرش را ترک کند.
بله ، مى خواستم مادرش را ترک کند. اما پایان نمایش قرار بوده گفته اى براى اعتقاد الکساندرا به انکار خانواده اش باشد.من هرگز نمى خواستم این جورى تمام شود. او انگیزه کافى براى ترک خانواده اش دارد اما توان و قدرت خانواده مادرش را ندارد. منظور این بود. شاید هم بعد از نوشتن به این نتیجه رسیدم.
کارچاق کن ها و دلال ها، هوباردهاى حریص، آدم هایى مثل آنها را مى شناسید؟
خیلى ها فکر مى کردند هوباردها خانواده مادرم هستند.
ممکن است قسمت سوم آن سه گانه را بنویسید؟
از آدم هاى نمایش «روباه هاى کوچک» خسته ام.
در رجینا، اپراى مارک بلیتزاستین که براساس روباه هاى کوچک نوشته شده بر بدى رجینا تأکید زیادى شده است.
من و مارک دوستان نزدیکى بودیم، اما هیچ وقت با همدیگر همکارى نکردیم.
هیچ انگیزه اى براى پرداختن به اپرا نداشتم. هرگز رجینا را در اپرا ندیدم. حق ندارید شخصیت هایتان را خوب یا بد ببینید. این کلمات به درد آدم هایى که درباره شان مى نویسید، نمى خورد. دیگران شخصیت هایتان را این طور مى بینند.
در مقدمه «زمان کودکان» نوشته اید که این نمایش درباره بدى و خوبى است. بدى و خوبى با آدم هاى خوب و بد فرق دارد. درست است؟
"زمان کودکان" براى من تمرین محسوب مى شد. نمى دانستم چه طور نمایشنامه بنویسم و داشتم یاد مى گرفتم.یک قاعده را براى خودم انتخاب کردم یا دشیل همت انتخاب کرد.این که چیزهایى که واقعیت دارند و در عالم واقعیت ساختار دارند را بهتر مى توانم بنویسم. در سن بیست و شش سالگى نمى خواستم درباره خودم بنویسم. نمایش براساس موضوعى نوشته شد که در کتاب ویلیام راگهد به آن اشاره شده بود. البته موقعى که تمامش کردم، کاملاً تغییرش دادم.داستان راگهد در ادینبورو و در قرن نوزدهم مى گذرد و درباره دو پیردختر معلم است که در یک مدرسه درجه دو خصوصى کار مى کنند. مادر بزرگ یک دختربچه هندى او را در مدرسه ثبت نام مى‌کند که براى دو معلم اتهام همجنس خواهى را به دنبال دارد. دو زن میانسال بقیه عمرشان را به دفاع از شکایت ها مى‌گذرانند و کارشان را از دست مى‌دهند.
ایده اصلى یک نمایش به طور ذهنى به سراغتان مى آید؟ آیا از یک مفهوم آغاز مى‌کنید؟
نه، هرگز چنین کارى نکرده ام. همیشه یک نمایش را با روابط شخصیت هاى آن نمایش با یکدیگر درک کرده ام؛ چرا که فکر مى کنم این بهترین کار است. حالا که فکر مى کنم مى بینم شخصیت ها و ایده ها برایم نقش اساسى دارد.
آیا شخصیت ها پیش از آنکه نوشتن را آغاز کنید، خودشان را خلق مى کنند؟
فکر نمى کنم شخصیت ها آن طورى که شما فکر مى کنید، رفتار کنند. آنها هیچ وقت آن طور که شما مى خواهید نمى شوند.لااقل تجربه شخصى من این طور بوده است. اگر مى خواستم درباره شما بنویسم، از صفحه ۱۰ به بعد نمى توانستم.نمایش باید به تناقضات موجود در روابط انسان ها بپردازد. اما واقعاً چیز بیشترى درباره روند خلق اثر نمى دانم، دوست ندارم درباره اش حرف بزنم.
آیا رازى در جریان نوشتن نمایش وجود دارد؟
البتهً چرا که تئورى‌ها ممکن است به درد یک نفر بخورد، اما به کار دیگران نیاید. داشتن نظریه هایى براى نوشتن حداقل براى من خیلى سخت است.
اما باید ایده مشخصى از چگونگى عمل نمایشنامه نویسى در ذهن داشته باشید؟
نه همیشه. فکر مى‌کنم این جمله را از همت شنیده ام که کسى که شروع به نوشتن مى کند باید ساختار استوارى در اختیار داشته باشد؛ چرا که باعث مى شود چرخ ها سریع تر حرکت کنند. اول ها که نوشتن را تازه شروع کرده بودم معمولاً سرصفحه طرح کلى نمایش را مى نوشتم، اما بعدها دیگر چنین کارى نکردم.
فکر مى کنید این نوع نمایشى که شما مى نویسید - نمایش خوش ساخت که براى هدفى مشخص خطر ملودرام را از سر مى گذراند - زنده باقى بماند؟
من نمى دانم چه چیزى زنده مى ماند و چه چیزى از بین مى رود. مثل هر نویسنده دیگر امیدوارم ماندگار شوم. اما ماندگارى هیچ ربطى به خوش ساخت یا بدساخت یا کلماتى مثل «ملودرام» ندارد. برچسب ها و «ایسم»ها را دوست ندارم. ایسم‌ها براى کسانى است که دامن ها را بالا و پایین مى کشند. چون این جور چیزها را فقط براى زمان حال انجام مى دهید. چیزى را مى نویسید که در زمان حال در جهان ‌اطراف‌‌تان مى‌بینید. هزاران روش براى نوشتن وجود دارد و هر کدام از آنها به خوبى دیگرى است به شرطى که برایتان مناسب باشد و بتوانید از آن استفاده کنید. اگر بتوانید به روش جدیدى عادت کنید طورى که امکانات جدیدى را برای‌تان ایجاد کند و به شما آزادى بیشترى بدهد، خب چیز خوبى است؛ اما نه هر چیزى.
در انتخاب بازیگر براى اجراى نمایش‌های‌تان هم دخالت مى کنید؟
بله.
و فکر مى کنید همیشه نتیجه مطلوب مى گیرید؟
گاهى مى گیرم و گاهى نه.
از اقتباس هایى که از نمایشنامه هاى اروپایى انجام دادید لذت برده اید؟
گاهى، نه همیشه. "چکاوک" ژان آنوى را خیلى دوست نداشتم، اما تا زمانى که به نیمه راه نرسیده بودم پى به این واقعیت نبرده ام. فکر نمى کنم درباره اقتباس هایم چندان خوش شانس بوده باشم. از نوشتن "کانداید" چیزى جز رنج نصیبم نشد. وقتى داشتم به تنهایى روى "کانداید" کار مى کردم، وقت کافى داشتم. نوشتن این نمایشنامه اقتباسى برایم توفانى بود. در تنهایى اوقات خوبى داشتم.
اجراى "کانداید" چندان با استقبال مواجه نشد. اما از طرفى مى شود گفت نمایش موفقى بود. موسیقى این نمایش مشتاقان زیادى دارد.
«کانداید» به نمایشى آئینى تبدیل شده است و از این بابت خوشحالم.
فکر مى کنید "مادرم، پدرم و من" هم نمایشى مذهبى بود؟
این نمایش موقع اعتصاب روزنامه ها اجرا شد که بسیار وحشتناک بود. بله، فکر مى کنم نمایشى آئینى بود. نکته جالب اینکه نوازنده هاى موسیقى جاز در آن مى نوازند. استن گتز نمایش را دیده و پسندیده بود. حتماً درباره اش با دوستانش حرف زده بود. امیدوارم به زودى مجدد به روى صحنه برود چون خیلى دوستش دارم. دلم مى‌خواهد اجراى مجددش از اف برادوى شروع شود.
مى توانید درباره نمایشنامه نویسان هم دوره تان اظهارنظر کنید. مثلاً آرتور میلر؟
"مرگ فروشنده" میلر را دوست دارم. اگرچه تردیدهایى درباره‌اش دارم، اما فکر مى کنم نمایش تاثیرگذارى بود. بیش از همه از نمایش "چشم اندازى از پل" او خوشم مى‌آید.
و "پس از سقوط"؟
همسر سابقتان را به روى صحنه مى آورید، همسرى که خودکشى کرد، لباسش را مى پوشید جورى که هیچ کس نتواند تشخیص دهد که فقط لباسش را پوشیده اید و خودش نیستید. نام همسرتان مریلین مونرو است که مى تواند گیشه را تضمین کند. بنابراین هم از او سوءاستفاده مى کنید، هم از خودتان، که این به نظرم بدتر است .
و تنسى ویلیامز؟
فکر مى کنم او یک نمایشنامه نویس بالفطره است. او با نوک انگشتان سمباده کشیده شده اش مى نویسد. همیشه نمایشنامه هاى او را دوست ندارم. سه چهار نمایش آخر او به گمانم به طرزى غیرطبیعى سروصدا کرد. او دارد استعدادش را دور مى ریزد.
مرى مک کارتى در نقدى نوشت که شما این حس را دارید که مهم نیست چه اتفاقى مى افتد، آقاى ویلیامز ثروتمند و مشهور خواهد بود.
همین احساس را درباره خانم مک کارتى هم دارم.
یکى از ویژگى هاى نمایش هاى شما تنش متمایل به خشونت است. در نمایش "رودخانه راین را تماشا کن" روى صحنه مستقیماً قتل و کشتار مى بینیم. آیا دشیل همت و آثارش حتى به طور غیرمستقیم تأثیرى روى شما نگذاشته است؟
‌ نه، فکر نمى‌کنم. من و دش کاملاً متفاوت فکر مى کنیم و نویسندگان متفاوتى هستیم. او همیشه به استفاده من از خشونت در کارهایم اعتراض مى کرد. او فکر مى‌کرد من بلد نیستم به خوبى از تکنیک استفاده کنم. حق با او بود. چیزى که بود او براى تئاتر نمى‌نوشت، اما من این کار را مى‌کردم.
فیلمنامه هاى زیادى نوشته اید؟
کارم را با فیلمنامه فرشته تاریک آغاز کردم. بعد فیلمنامه هاى اقتباسى "بن بست" و "روباه‌هاى کوچک" را نوشتم. الآن هم دارم فیلمنامه اى با نام "تعقیب" مى نویسم.
هیچ وقت فکر کرده اید که هالیوود براى نویسنده اى جدى کوچه اى بن بست است؟
هرگز، اگر این طور فکر مى کردم که اصلاً فیلمنامه نمى نوشتم. وقتى آن اوایل به هالیوود رفت و آمد مى کردم یک نفر بود که با نویسنده ها درباره روسپیگرى حرف مى زد. اما هیچ وقت یک روسپى نمى تواند شما را اغوا کند؛ مگر اینکه خودتان بخواهید روسپى باشید.
یک شب وقتى داشتیم به ترانه فولک پیسته سیگر گوش مى‌کردیم، حسى نوستالژیک به شما دست داده بود؟
از اینکه انسانى دوباره مرتکب گناه شده بود، تحت تأثیر قرار گرفتم.
ما در این قضیه مقصر نیستیم؟
نه خیلى زیاد. سادگى، ظرافت، کار سخت و اعتقاد عمیق سیگر تأثیرگذار بود. او برایم یادآور آدم ها و لحظات متفاوت و متعددى است. همیشه بى شمار آدم هاى بى عرضه، بى شمار آدم هاى ساده لوح و احمق بوده اند که به رغم این ویژگى ها آدم هاى برجسته اى بودند و با اعتقاداتشان زندگى مى کردند.روزولت این احساس را به شما منتقل مى کرد که دولت کارى براى شما انجام مى دهد و وضعیت بهترى براى شما و دیگران مهیا مى کند. دهه سى با همه حماقت هایش زمان خوبى بود و من همیشه به آن سال ها احترام مى گذارم. بسیارى از هم سن و سال هاى من آن دوره را مسخره مى کنند و احساس بدى نسبت به آن دوره دارند.آدم هاى محدودى اینچنین بدون احترام نسبت به حرف یا کارهاى احمقانه واکنش نشان مى دهند. اما بعضى ها این طور رفتار مى کنند؛ چرا که این روزها ایمان چندان رواج ندارد و در میانسالى ترس به سراغ آدم مى آید.
هنوز هم مردم این گفته شما را در کمیته بررسى فعالیت هاى آمریکایى به یاد مى آورند: «نمى توانم آگاهى ام را به خاطر تطابق با معیارهاى جدید کنار بگذارم؟»
بله