صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

قل و پرده و ضرب و ترنا

دمی در قهوه‌خانه سنتی مجموعه تئاترشهر
نقل و پرده و ضرب و ترنا
ایران تئاتر -  سرویس خبر  

فیروزه‌ای قهوه‌خانه‌ای که می‌دانی هنر طراحی صحنه است، با زنگ و ضرب مرشد و صدایِ زنگِ ظریف استکان‌های چای، ردیف نقالان و مرشدان کهنسال و جوان، مردان سیاه کتِ کلاه‌دار و....
رخصت!
از پله‌های کافه تریای تئاترشهر که پایین بروید، زمان 50 سال و شاید بیشتر به عقب باز می‌گردد. مردان کلاه شاپو بر سر و کت‌هایی بر دوش افکنده، همه جا دیده می‌شوند. سکوی کوتاهی در یک سو و ردیف‌های صندلی در سوی دیگر که مملو از هنرمندان و مردم روزه‌داری است که آمد‌هاند تا ساعتی بعد از افطار به گذشته‌ها سفر کنند اولین تصویری است که بعد از پوشش برگزار کنندگان توجه را جلب می‌کند. البته چایخانه کوچکی که در آغاز پیش روتیان قرار دارد را هم باید گفت که مشتری‌هایی مدام دارد.
این جا قهوه‌خانه است. مردم می‌آیند و می‌روند. سرنشینان صندلی‌ها مدام تغییر می‌کنند. هر کسی می‌آید دمی می‌نشیند، چای و طعامی می‌خورد و می‌رود. در سکوت. گویی از ابتدا نبود.
آن چه بی‌وقفه جریان دارد، بازی ترناست.
مردان شاپو بر سرِ بزرگ هیبت، آنچنان جدی بازی را پیش می‌برند که گویی جز ترنا در این جهان امری نیست. معتقدند که در این بازی، آئینی مقدس را به جا می‌آورند، نیت می‌خواهند و وعده اجابت می‌دهند، با عشق ترنا می‌خورند و همین حس و حال است که ترا روی صندلی می‌نشاند. چند لحظه بعد، دل از ترنا کنده، چشم می‌چرخانی و پهلو به پهلو، چهره‌های آشنا می‌بینی که به ضیافتِ رخصت فراخوانده شده‌اند. تازه، دستی و سری تکان می‌دهی به سلامی که عطر شگفتی دیدار و خجلت نادیدن، آن را فراگرفته است.
استامحمد، معترف، هاشمی، مهرآوران، ترابی، گردآفرید، میرزاعلی، خبری، پارسایی، موسوی و...
مجری، استاد ترناست و هر گاه که بخواهد اجرا را به دیگری می‌سپارد. حکم است که نقل بگویی، بخوانی، قصه بگویی، سخنرانی کنی، نقش بکشی، ساز بزنی، زندگی کنی! و نیست سری که گردن از این حکم باز پس کشد.
گاهی دوستی ظرف بامیه یا خرما به دستت می‌دهد. گاه پیاله‌ای آش از دوستی دیگر می‌رسد و مسئول برگزاری برنامه را می‌بینی که در چایخانه برای مهمانانش چای می‌ریزد و سینی می‌گرداند!
سیر برنامه‌هایی هنری، از موسیقی سنتی گرفته تا شاهنامه‌خوانی، فال حافظ و پرده‌خوانی، منقبت‌خوانی و مثنوی‌خوانی ادامه دارند و با خود می‌برندت انگار زمان جایی ایستاده دو ساعت گذشته است و بیرق رخصت به ذکر و صلواتی گرم فرود می‌رود تا روز بعد به بانگ مدحت مرشد و زنگ زورخانه به اهتزاز درآید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد