صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

مهدی قاهری در نمایش حوالی تاتر شهر

  

 

 

مهدی قاهری در نمایش  حوالی تاتر شهر  اجرا مهر ۸۸- جشنواره ماه حوزه هنری - تالار اندیشه

مهدی قاهری در نمایش بوق

 

            مهدی قاهری در نمایش  بوق اجرا آذز ماه ۸۷ حوزه هنری - تماشاخانه مهر

نگاهی به نمایش ”داستان یک پلکان” نوشته و کار ”رضا گوران”

آفریدن فضای انتزاعی 

نگاهی به نمایش ”داستان یک  

 

پلکان” نوشته و کار ”رضا گوران”

افسانه نوری: یکی از عناصر متمایز کننده‌ هر نمایش از دیگری فضای خاص آن نمایش است. فضایی که به آن جان می‌بخشد و ذهنیت مخاطب بر اساس آن شکل می‌گیرد. این فضا چه ملهم از نمایشنامه‌ای رئالیستی باشد و چه نباشد بر پایه روایت خود، مخاطب را با اتمسفر موجود درگیر کرده یا بر اثر تفسیری اشتباه از متن، مخاطب را از اثر نمایشی دور می‌کند.

نمایش "داستان یک پلکان" نیز از این قاعده مستثنی نیست. این نمایش از فضای ویژه‌ای برخوردار است. فضایی که با نیمکت‌های چیده شده در صحنه و درهایی که در اطراف آن قرار دارند، با بازیگرانی که همه لباس‌هایشان تنالیته‌ای از رنگ‌های سرد و نشانه‌هایی از قرمز دارد و با شیوه بازی و میزانسن‌های خاص معرفی می‌شود. در صحنه‌های آغازین نمایش، با داستانی ساده روبرو می‌‌شویم. عشقی میان پسر و دختر جوان دو خانواده که به دلایلی نامعلوم اجازه ریشه گرفتن این عشق در قلب این دو را نمی‌دهند. دلایل این ممنوعیت همچنان بر ما پوشیده می‌ماند تا در صحنه‌های پایانی کار از آن گره‌گشایی شود.  این نقطه شروع که می‌تواند نقطه عطفی برای پیش رفتن داستان باشد، به نقطه عطفی برای عقب رفتن داستان در زمان گذشته تبدیل می شود. به این ترتیب با فضایی روبرو می‌شویم که در آن در هر صحنه مخاطب با اتفاقی که پیش از این افتاده مواجه می‌شود. این موضوع تا میانه نمایش چندان محسوس نیست و فقط نشانه‌هایی کوچک در آن وجود دارد که راهگشای چندانی برای درک مخاطب از این بازی زمانی به حساب نمی‌آید. تنها در زمانی که با دو کاراکتر پدر و مادر پسر عاشق‌پیشه روبرو می‌شویم که قنداق او را در بغل دارند، ناگهان متوجه می‌شویم که نمایش سیری برعکس در زمان را طی کرده است. سیری که تا این لحظه نمایش به کندی و شاید با احتساب روزها اتفاق افتاده و از این لحظه به بعد شتاب و وضوح بیشتری می‌گیرد. شتابی که در آن با زمانی در حدود 17 ـ 18 سال پیش از زمان داستان روبرو می‌شویم. این موضوع گرچه آگاهی‌دهنده است و مخاطب را در درک فضای زمانی جدیدی که در نمایش به وجود آمده یاری می‌رساند؛ اما آنقدر ناگهانی اتفاق می‌افتد که درک زمانی مخاطب را برهم ریخته و نمایش را به دو پاره تبدیل می‌کند. پاره‌ای که در آن گذر از امروز به دیروز با کندی و با فاصله کوتاهی در حد ساعت‌ها و روزها صورت می‌گیرد و حتی توهم پیش رفتن مستقیم داستان در زمان را به وجود می‌آورد. و پاره‌ای دیگر پس از آن که ناگهان گذری زمانی به اندازه سن پسر جوان (سالها)، در گذشته اتفاق می‌افتد. پس از آن دوباره سیری عقب رو در زمان در حد روزها و ساعتها، که در آن با داستان زندگی کاراکترها، اتفاقاتی که برای آنها افتاده و دلیل دشمنی امروز آنها مواجه می‌شویم.
گرچه موضوع متن نمایش بر پایه فاش کردن اطلاعات گذشته و نمایش شکاف میان روابط آدم‌ها و تنهایی آن‌ها  شکل گرفته است؛ اما این اتفاق به سادگی و با سیری خطی (البته در زمان گذشته) اتفاق نمی‌افتد. کلیت داستان نمایش از سیری مشخص برخوردار است که در آن با ساختاری قطعه قطعه و پازل مانند روبرو می‌شویم. ساختاری که در آن معرفی مختصری از هر کدام از کاراکترها و روابط میان آنها صورت می‌گیرد. این معرفی قرار است با پیشرفت نمایش کامل شود. نویسنده و کارگردان نمایش، "رضا گوران" برای تکمیل این اطلاعات از شیوه خاص خود استفاده کرده است. شیوه‌ای که در آن با حذف نقاط اوج خرده داستان‌ها روبرو هستیم و اطلاعات نهایی داستان از مخاطب پنهان نگه داشته شده‌اند. در این شیوه برای مثال دلایل ازدواج یکی از زوج ها (خانواده پسرجوان، به ویژه پدر) کاملاً نامشخص و یا سطحی هستند و نمی‌توانند به عنوان دلایلی قانع کننده برای ادامه سیر داستان ( رو به جلو) مطرح شوند. این شیوه نگارش که ظاهراً در آن تعمد نویسنده وجود دارد، به باقی ماندن سوالات بی جواب در ذهن مخاطب می‌انجامد.
در کارگردانی نمایش "داستان یک پلکان" با فضای نیمه انتزاعی مواجهیم که از قرار معلوم نیمکت‌های چیده شده در آن قرار است نقش پلکانی را بازی کنند که کاراکترها دائماً در حال عبور از آن هستند. علاوه بر نیمکت‌ها، جنس‌بازی‌ها، رنگ، نور، موسیقی و کلیت حاکم بر فضا که با میزانسن های فشرده شده ترکیب می شوند در آفریدن این فضای نیمه انتزاعی بی‌تاثیر نیستند.
میزانسن‌های تفکیک شده نمایش در فضاهای دونفره اتفاق می‌افتد. فضاهایی که در آن هم در متن و هم در کارگردانی نمایش رابطه کج دار و مریزی را شاهدیم که از پس سالیان بر کاراکترهای نمایش تحمیل شده، رابطه‌ای که درباره آن سخنی گفته نشده و زندگی پوچی در آن تصویر می‌شود که مسیر حرکت تک تک کاراکترها را به سوی پوسیدگی و ناامیدی نشان می‌دهد. مسیری که شاید پسر و دختر جوان خواهان تغییر آن و خروج از آنند؛ اما به نظر می رسد که ناخواسته قدم در راه پدر  و مادرهای خود گذاشته و زندگی آنان را دوباره زندگی می‌کنند.
این ناکامی در روابط کاراکترها علاوه بر صحنه‌های دونفره‌ای که در آن شکلی از رابطه‌ای خصوصی نمایش داده می‌شود، در مونولوگ‌های کوتاه هر کدام از کاراکترهای اصلی نیز جلوه‌گر می‌شود. مونولوگ‌هایی شاعرانه که در آن‌ها کاراکترها رازهای نگفته خود و شاید وجه خاموش و دلمرده خود را به زبان می‌آورند. این وجه دلمرده و مایوس در تمام طول کار قابل شناسایی است. به نظر می‌رسد که افسردگی و خاموشی و دست روی دست گذاشتن بخشی از زندگی این آدمها شده، آدمهایی که از هم دور می‌شوند و در توهم یافتن رابطه‌ای ناب و خالص به گذشته یا رویاهای خود پناه می‌برند.
رنگ‌های تیره و فضای دلمرده و غم زده اثر و حتی طراحی صحنه و ریتم کند نمایش، دست به دست هم داده‌اند که با وجود تمام نوآوری‌ها، نمایش "داستان یک پلکان" نمایشی معمولی و تا حدودی کسل‌کننده باشد. نمایشی که در آن دردهای انسانی تنها بر سطح نمایش جلوه‌گر می شوند و راهی به عمق آن نمی‌یابند. تعویض صحنه‌های طولانی و در برخی مواقع غیرضروری می‌تواند دلیلی دیگر در کند شدن ریتم کار و یکنواختی فضای آن باشد.