صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

صبا هنر (سینما / تئاتر / هنر )

(محمد مهدی قاهری )

گفت‌وگو با ”آشا محرابی


تماشای تنهایی
گفت‌وگو با ”آشا محرابی” نویسنده و کارگردان نمایش ”اتوبان”

علیرضا نراقی:

نمایش "اتوبان"اثری اپیزودیک درباره روابط آدم‌ها و پیچیدگی‌های آن است، اما در جایی متفاوت از مکان‌هایی که این مضمون را معمولاً دیده‌ایم. داستان‌های اتوبان در یک ماشین اتفاق می‌افتند که در اتوبانی در حال حرکت است.

داستان‌ها ساده و متکی بر زبان‌اند، اما علاوه بر این با اتکای بر دیالوگ، تلاش زیادی شده تا به لحاظ تصویرسازی اثر ویژه‌ای به وجود آید.
"آشا محرابی" کارگردان این نمایش سعی کرده تا با استفاده از امکانات تکنولوژیک اجرایی و صوتی کاری متفاوت را ارئه کند، آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر با این کارگردان درباره آخرین تجربه‌اش است.
***
نمایش شما از چند موقعیت درباره ارتباط عاطفی و پیچیدگی‌های آن تشکیل شده، اما چرا چنین مضمون و موقعیت‌های آشنایی را در یک ماشین آن هم درون یک اتوبان ایجاد کردید؟

واقعیت این است که من اصل این کار را  از"میل لبیوت" گرفتم. او کاری دارد به نام "اتوبان" که همین‌طور اپیزودیک است و من اتفاقاً دو تا از اپیزودهای آن را با کمی تغییر در کار خود آورده‌ام. اما باقی اپیزودهایی که در این کار می‌بینید، خود من از ماجراهای واقعی یا فیلم‌ها و خوانده‌هایم الهام گرفته‌ام، که همه را آورده‌ام در بستر یک اتوبان اجرا کردم، به شکلی که گویی این اتوبان، اتوبان زندگی است. من فکر می‌کنم ما در زندگی مدام در حال حرکتیم؛ اما باید گاهی از حرکت دست بکشیم و به تعبیری که از واقعیت داریم، دوباره فکر کنیم. ببینیم که اصلاً تلقی ما از واقعیت چقدر به خود واقعیت نزدیک است.

به اعتقاد من مسئله نمایش ما مرز ندارد و قابل تعمیم به همه جهان است. شما دیدید که شخصیت‌های ما هیچ یک اسم ندارند و این به خاطر این است که موقعیت، موقعیتی همه جایی است.
اتفاقاً واقعیت یکی از عناصر  سؤال برانگیز نمایش شماست. با اینکه بستر وقوع داستان‌ها یک مکان و موقعیت واقعی است، اما در بسیاری از موارد در زبان و شاکله تیپ‌ها نوعی فرارفتن از واقعیت به وجود می‌آید. کمی درباره نسبت نمایش با واقعیت توضیح بدهید؟
اساساً وقتی که ما داریم کار نمایشی می‌کنیم، حالا چه  تصویر باشد، چه صحنه یا رادیو، ناخودآگاه یک لحظه‌ای را زیر ذره‌بین می‌بریم، که شاید این زیر ذره‌بین بردن، ما را از روال عادی زندگی دور کند، اما با این وجود، مهم، تأثیری است که ما از آن لحظه می‌گیریم. ما انسان‌ها خیلی تنها هستیم و اصلاً یکدیگر را نمی‌فهمیم؛ یکی از اپیزودهایی که من خیلی دوست دارم اپیزود دوم کار است که در آن زن و شوهری هستند که وقتی می‌توانند با هم حرف بزنند، که قرار می‌گذارند با هم مثل غریبه‌‌ها باشند، بر همین اساس زن می‌گوید: «من همیشه به غریبه‌ها اعتماد کردم چون اساساً آشنایی در کار نیست.»  
نمایش در این لحظه احتیاج به ذره‌بین و بزرگ‌نمایی دارد. پس این در طبیعت داستان بود که برای نمایش موقعیت‌ها، تأکید روی لحظه‌ها باشد.
یک سری تجربیات صوتی در کار شما وجود دارد، که شاید نمایش را در محدوده صوتی‌اش شبیه به تجربه شنیداری یک نمایش رادیویی می‌کند. دلیل این شکل استفاده از صدا چه بود؟
اولاً به دلیل اینکه من در حوزه رادیو و دوبله هم همراه با تصویر و تئاتر کار می‌کنم و بدم نمی‌آمد که از تمام این عناصر در کار استفاده کنم. اما نکته بعدی این بود که به دلیل استفاده از تصویر و پروجکشن دلم می‌خواست که بین زمانی که صدا از تصویر پخش می‌شود و زمانی که صدای زنده صحنه شنیده می‌شود، سکته‌ای نیفتد. البته هنوز این تفاوت وجود دارد و با آن چیزی که در ذهن من است، فاصله دارد. ما یک برنامه خاص صوتی داریم که آقای آذرنیا طراحی کرده است. آن طراحی در جهت این است که به لحاظ صوتی، تماشاگر خود را در اتوبان حس کند، یعنی به  گونه‌ای صدا این را القا کند که ماشین‌ها دارند از کنار تماشاگر عبور می‌کنند.
در این راه امکانات صوتی سالن هم گویا تغییراتی کرده است؟
بله. همکاران در تئاتر شهر خیلی کمک کردند و اصلاً طراحی جدیدی برای صدای سالن شد و دستگاه‌هایی برای رسیدن به این هدف، خریداری شد.
شما در استفاده از پروحکشن علاوه بر نمایش لحظه‌هایی که در صحنه دیده نمی‌شوند، تأکیداتی هم داشتید که مثلاً صحنه یا دیالوگی، دوباره روی پرده تکرار می‌شود. کمی درباره اشکال استفاده خود از این تکنولوژی توضیح دهید؟
ببینید ما پنچ نوع تصویر داریم، یک تصویر داریم که لحظه‌هایی است که مخاطب و یا هم بازی بازیگر نمی‌تواند ببیند و روی پروجکشن پخش می‌شود. نکته دوم  فکر است که رویش تأکید می‌شود، یعنی تصویر، فکر و حرف‌های درونی شخصیت است. نکته دیگر استفاده از تصویر برای نمایش ادامه فیزیکی بازیگر است در جایی بیرون از صحنه. اما چهارمین استفاده همان چیزی است که شما گفتید، یعنی تصویر تکرار لحظه‌هایی است که من فکر کردم آن لحظه باید درشت‌تر هم دیده شود. استفاده آخر وقفه‌هایی بین اپیزودهاست تا صحنه عوض شود و مخاطب بتواند دوباره لحظه‌ای را مرور کند.
آیا با توجه به استفاده‌ای که از تکنولوژی کردید، می‌توان گفت که به زبان جدیدی در تئاتر رسیده‌اید؟
بله. برای من تجربه ویژه‌ای بود، چرا که بسیاری لحظه‌ها را که در تئاتر قابل نمایش نیست زنده کرد و به وجود آورد. من همیشه معتقدم که استفاده از پروجکشن باید معنایی بدهد و تلاش کردم در این کار معنایی داشته باشد. ببینید من بین هیچ یک از هنر های نمایشی تفاوت و فاصله نمی‌بینم. اصل اینجاست که ما یک دیواری داریم بین کاری که پخش یا اجرا می‌شود و مخاطب، مهم این است که این دیوار شکسته شود و ارتباط برقرار شود، همین.
نکته دیگر بحث جنس بازی‌ها با توجه به نوع خاص اجراست. هدایت بازیگران برای دست پیدا کردن به این هماهنگی در اجرا چگونه بود؟
تنها چیزی که در بازی‌ها می‌خواستم، این بود که بازیگران زندگی کنند و کاملاً حسی نقش را اجرا کنند. به طوری که انگار ما اتفاقی شش ماشین را برداشتیم و زندگی درون آنها و حرف‌هایی که رد و بدل می‌شود را نمایش دادیم.
نمایش را با تأکید از فضای جغرافیایی ایران فراتر بردید و گاهی اصلاً رویدادها را به گونه‌ای گرفتید که انگار دارد بین دو نفر خارجی اتفاق می‌افتد.چرا محدوده کار را به لحاظ جغرافیایی شکستید؟
به اعتقاد من مسئله نمایش ما مرز ندارد و قابل تعمیم به همه جهان است. شما دیدید که شخصیت‌های ما هیچ یک اسم ندارند و این به خاطر این است که موقعیت، موقعیتی همه جایی است.
حالا اگر این را دوباره به متن برگردانیم؛ یعنی شما معتقدید که تفاوتی بین شکل و موقعیت روابط آدم‌ها در ایران یا هر جای دیگری از دنیا وجود ندارد؟
من قضیه را کاملاً انسانی می‌بینم. فارغ از محیط و جایی که داریم زندگی می‌کنیم. اعتقاد دارم چه انسان در ایران باشد، چه در سوییس یا هر جای دیگر دنیا، باز هم احساس تنهایی وجود دارد. آدم‌ها ذاتاً تنها هستند.
پس می‌توان گفت که مضمون اصلی مورد نظر شما تنهایی است و رابطه را می‌بینیم برای اینکه بفهمیم آدم‌ها تنها هستند؟
می‌توان این را هم گفت. من معتقدم الآن دوره تعاریف به این شکل گذشته است. درباره نمایش ما چیزهای زیادی را می‌شود گفت. اما واقعیت این است که ما تنها می‌خواهیم بگوییم که باید لحظه‌ای توقف کرد و به شکلی دقیق‌تر و بهتر زندگی را دوباره دید.
نظرات 2 + ارسال نظر
علی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:13

مهدی جان ممنون و دست مریزاد . قشنگ شده . خوب شد که عوض شد قالبش تا ببینم حوصله کنم و یه چیزایی بریزم توش . بازم ممنون

کیمیا یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:41 http://r4247.blogfa.com/

سلام

به یاد روی مه آلوده اش غزل خوانم
به فکر ماه پس ابرم و هراسانم
چقدر طول کشید انتظار، می ترسم
به وقت آمدنت زنده ام؟ نمی دانم


ممنون از حضورتون موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد